عکسهای جالب ایرانی و خارجی

عکس و خبر جالب

ما ادعا می کنیم که محصولات خود را ارزانتر می فروشیم

مجموعه های مستند

مستند سراب(مستندی از دختران فراری )

چراغ خاموش: فریب و آزار دختران

شوک: شیطان پرستی

دست پنهان: قمه زنی

مستند خانواده پهلوی (داستان انقلاب)

داوطلب مرگ

انفجار شیراز

حجاب

رویای گرگها

نامزد نهم

سفر به ماورا

شوالیه هخامنشی

از برره تا لوس آنجلس

مستند رویای سبز

مستند گرداب

مستند چهارشنبه سوری

خدمت سربازی

شرکتهای هرمی

مستند شهادت آب

مستند کراک

ایدز و روشهای مقابله با آن

مستند راز بیان راز موفقیت در جهان

ویران کننده خاموش - اکس پارتی با قرص اکس

هجوم خاموش: تهاجم فرهنگی در جشنواره

فقر و فحشا - مستندی از خود فروشی دختران

شعبده شیطان

آسیب شناسی عزاداری در ایران

ابتذال در سینمای ایران

ازدواج و خانواده موفق

کدام استقلال - کدام پرسپولیس

محصولات لاغری

جلوگیری از بیماریهای قلب و عروق و چاقی

فروش فوق العاده ی کمربند های لاغری

چای لاغری دکتر سینا

ماساژور دلفینی

مینی ماساژور

ساعتهای اسپرت

ساعت لمسی - تاچ

ساعت صفحه متحرک زنگدار

ساعت ترمیناتور

ساعت انگشتری نگین دار

ساعت بارکدی 1

ساعت بارکدی 2

ساعت خطی

ساعت سینگولار

ساعت مولکولی - سلولی - میکروبی

ساعت عددی

ساعت کلوین

ساعت نامرئی

ساعت گاما چرخشی

ساعت قوسی

ساعت ماتریکس

ساعت تمپلار

ساعت رادیو دار شاتل

ساعت دیجیتال ال ای دی مدل استورم

ساعت مچی اسپرت مدل آیرون سامورایی

ساعت سامورایی رفلکس

ساعت ال ای دی آدیداس

ساعت گوکسی Gucci Watch

ساعت پروژکتوری محبوب ترین شخصیت کارتونی بن 10

روانشناسی و رمز و راز موفقیت

مستند راز بیان راز موفقیت در جهان

تکنیکهای موفقیت دکتر فرهنگ

ازدواج و خانواده موفق

ماجرای مکاشفه شهید برونسی

پنجشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۲، ۰۷:۴۷ ق.ظ
ماجرای مکاشفه شهید برونسی

صابرنیوز: شهید برونسی روستا زاده ایی است که کارش بنایی بود و خوی مبارزه با استکبار از کودکی در وجودش بود، وی با شروع جنگ تحمیلی وارد عرصه نبرد شد و آخرین مسئولیت وی فرماندهی تیپ هجده جواد الائمه سلام الله علیها بوده است، وی در عملیات بدر در تاریخ 23/21364 به شهادت رسید. متن زیر خاطره ایی کوتاه به نقل از همسر شهید برونسی است پیرامون مکاشفه این شهید بزرگوار با حضرت زینب(س) می باشد که در ادامه تقدیم می گردد:

یکبار خاطره ایی از جبهه برام تعریف می کرد، می گفت: کنار یکی از زاغه مهماتها سخت مشغول بودیم؛ تو جعبه های مخصوص مهمات می گذاشتیم و درشان را می بستیم. گرم کار، یکدفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه، با چادر مشکی! داشت پا به پای ما مهمات می گذاشت توی جعبه ها. با خودم گفتم: حتما از این خانم هایی است که می آن جبهه.
اصلا حواسم به این نبود که هیچ زنی را نمی گذارند وارد آن منطقه بشود. به بچه ها نگاه کردم. مشغول کارشان بودند و بی تفاوت می رفتند و می آمدند. انگار آن خانم را نمی دیدند. قضیه عجیب برایم سوال شده بود. موضوع عادی به نظر نمی رسید. کنجکاو شدم بفهمم جریان چیست، رفتم نزدیک تر. تا رعایت ادب شده باشد، سینه ایی صاف کردم و خیلی با احتیاط گفتم: خانم! جایی که ما مردها هستیم، شما نباید زحمت بکشین.
 
رویش طرف من نبود. به تمام قد ایستاد و فرمود: مگر شما در راه برادر من زحمت نمی کشید؟
یک آن یاد امام حسین (علیه السلام ) افتادم و اشک توی چشمهام حلقه زد. خدا به ام لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و فهمیدم جریان چیست. بی اختیار شده بودم و نمی دانستم چه بگویم. خانم، همان طور که روشان آن طرف بود، فرمودند: هرکس که یاور ما باشد، البته ما هم یاری اش می کنیم. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۱/۰۱
محمد ثقفی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی