عکسهای جالب ایرانی و خارجی

عکس و خبر جالب

ما ادعا می کنیم که محصولات خود را ارزانتر می فروشیم

مجموعه های مستند

مستند سراب(مستندی از دختران فراری )

چراغ خاموش: فریب و آزار دختران

شوک: شیطان پرستی

دست پنهان: قمه زنی

مستند خانواده پهلوی (داستان انقلاب)

داوطلب مرگ

انفجار شیراز

حجاب

رویای گرگها

نامزد نهم

سفر به ماورا

شوالیه هخامنشی

از برره تا لوس آنجلس

مستند رویای سبز

مستند گرداب

مستند چهارشنبه سوری

خدمت سربازی

شرکتهای هرمی

مستند شهادت آب

مستند کراک

ایدز و روشهای مقابله با آن

مستند راز بیان راز موفقیت در جهان

ویران کننده خاموش - اکس پارتی با قرص اکس

هجوم خاموش: تهاجم فرهنگی در جشنواره

فقر و فحشا - مستندی از خود فروشی دختران

شعبده شیطان

آسیب شناسی عزاداری در ایران

ابتذال در سینمای ایران

ازدواج و خانواده موفق

کدام استقلال - کدام پرسپولیس

محصولات لاغری

جلوگیری از بیماریهای قلب و عروق و چاقی

فروش فوق العاده ی کمربند های لاغری

چای لاغری دکتر سینا

ماساژور دلفینی

مینی ماساژور

ساعتهای اسپرت

ساعت لمسی - تاچ

ساعت صفحه متحرک زنگدار

ساعت ترمیناتور

ساعت انگشتری نگین دار

ساعت بارکدی 1

ساعت بارکدی 2

ساعت خطی

ساعت سینگولار

ساعت مولکولی - سلولی - میکروبی

ساعت عددی

ساعت کلوین

ساعت نامرئی

ساعت گاما چرخشی

ساعت قوسی

ساعت ماتریکس

ساعت تمپلار

ساعت رادیو دار شاتل

ساعت دیجیتال ال ای دی مدل استورم

ساعت مچی اسپرت مدل آیرون سامورایی

ساعت سامورایی رفلکس

ساعت ال ای دی آدیداس

ساعت گوکسی Gucci Watch

ساعت پروژکتوری محبوب ترین شخصیت کارتونی بن 10

روانشناسی و رمز و راز موفقیت

مستند راز بیان راز موفقیت در جهان

تکنیکهای موفقیت دکتر فرهنگ

ازدواج و خانواده موفق

۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۲ ثبت شده است

اعدام دو جاسوس سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه

دو جاسوس سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه سحرگاه امروز یکشنبه(29 اردیبهشت) به دار مجازات آویخته شدند.
 به گزارش حوزه حقوقی قضایی باشگاه خبرنگاران، نخستین محکوم‌علیه که حکم صادره در مورد وی به موقع اجرا در آمد "محمد حیدری" نام داشت که اطلاعاتی در زمینه مسایل مختلف امنیتی و اسرار کشور را تهیه و در ملاقات‌های مکرر خود با عوامل موساد در خارج از کشور، در اختیار آنان قرار داده و مبالغی نیز بعنوان دستمزد دریافت کرده بود. 
 
همچنین محکوم‌علیه دیگر "کورش احمدی" نام دارد که ضمن ارتباط‌گیری با عوامل سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا(سیا) اطلاعات کشور در زمینه‌های مختلف را جمع آوری و در اختیار آنان قرار داده بود.
   
بر اساس این گزارش به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دادستانی تهران؛ در پی تکمیل تحقیقات، پرونده اتهامی نامبردگان با صدور کیفرخواست به دادگاه انقلاب اسلامی تهران ارسال و دادگاه پس از تشکیل جلسه با حضور نماینده دادستان و وکلای مدافع متهمان،  اتهام آنان را در حد محارب تشخیص و نامبردگان را به اعدام محکوم کرد.

گفتنی است؛  احکام صادره از سوی دیوان عالی کشور نیز مورد تایید قرار گرفته بود و این دو جاسوس سحرگاه امروز یکشنبه(29اردیبهشت) به دار مجازات آویخته شدند.

انتهای پیام/
مطالب مرتبط :
یک قاتل در نوشهر اعدام شد
برچسب ها: اعدام ، جاسوسی ، محکوم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۹:۱۷
محمد ثقفی

شهادت آیت الله مطهری و روز معلّم

پدید آورنده : منیره زارعان ـ محمد غفوری ، صفحه 1

تبریک

امروز میلیون ها دانش آموز با قلبی شیفته و جانی جویای دانایی و خردمندی به مدارس می روند و با شاخه گلی به نشانه مهر و سپاس، به دیدار معلمان خود می شتابند تا تلاش بزرگ آنها را برای ترویج علم و فضیلت سپاس گویند و در عمل نشان دهند که قدر تلاش ها را می دانند و از همین امروز مصمم ند تا فردای بهتری را تحقق بخشند.

آموزگاران انسان

آنچه مسلم است، اولین معلم بشریت، خود خداوند است که از پس خلق انسان، راه نیکو زیستن را به او آموخت؛ زشتی ها و زیبایی ها را به او نمایاند و چراغ خرد را به دست او داد تا درستی پیشه کند.

پس از حق تعالی، پیامبران الهی و جانشینان آنانند که برترین آموزگاران انسان محسوب می شوند و در طول عمر بشر، زندگی خود را وقف سعادت انسان کردند و کوشیدند تا دست او را گرفته، به سوی سرانجامی نیک رهنمون شوند.

آفرینش مکتب است و کردگار خود مدیر و انبیا آموزگار

پدر و مادر هم در درجه بعدی تعلیم و تربیت انسان، نقش بسیار حساسی را ایفا می کنند و بالاترین الگوی رفتاری فرزندانند که این امر نشان دهنده اهمیت جایگاه خانواده در شکل گیری شخصیت علمی، فرهنگی و اجتماعی فرزندان است.

پس از والدین، هرکس که چیزی به انسان بیاموزد، به همان میزان معلمِ آن شخص به شمار می رود و هرچه مقدار آموختن از معلمی بیشتر باشد، به همان اندازه نسبت به او تعهد نیز افزایش می یابد.

یادبود شهادت استاد شهید مرتضهی مطهری

امروز مصادف است با سال روز شهادت استوانه دین و دانش، استاد مرتضی مطهری رحمه الله ؛ او که پاره تن امام بود و حاصل عمرش محسوب می شد؛ او که مدافع دین و شریعت بود و کمر همت بسته بود تا کیان اسلام ناب را صیانت کند؛ او که با تکیه بر توانایی های علمی، عقیدتی و فلسفی خود از هرگونه شبهه و سؤال در حوزه دین استقبال می کرد و این امر را موجب پویایی و انتشار هرچه بیشتر اسلام می دانست. با شمشیر قلم و بیان و با منطق و استدلال، با التقاط و انحرافات شجاعانه مبارزه کرد و پندارهای غلط منحرفان را باطل ساخت و تلاش های دین ستیزان و معاندان اسلام را به یأس مبدل ساخت و با تقدیم جان، راهش را تداوم بخشید و با خون سرخش پای صفحات مبارزاتش را امضا کرد. او معلمی بود آشنا به علوم اهل بیت علیه السلام که در لحظه لحظه عمر شریفش، معارف ناب محمدی صلی الله علیه و آله وسلم از قلم و بیان او تراوش می کرد و منتشر می شد. از این رو مورد غضب شب پرستان قرار گرفت و در آتش کینه دشمنان عقیده و ایمان سوخت و تشنگان فضایلش را در فراق خود سوزاند. یادش برای همیشه جاودان و پر رهرو باد.

آثار معلم شهید از نگاه امام خمینی(ره)

درباره نوشته ها و آثار معلم شهید نظریات فراوان گفته شده و تمجیدهای زیادی شده است. اما جامع ترین و محکم ترین نظر، فرمایش استاد ایشان، یعنی حضرت امام خمینی رحمه الله است که فرمودند: «آثاری که از او هست، بی استثنا همه آثارش خوب است و من کس دیگری را سراغ ندارم که بتوانم بگویم بی استثنا آثارش خوب است. ایشان بی استثنا آثارش خوب است، انسان ساز است». در سال روز شهادت آن حاصل عمر امام، که به نام زیبای معلم نام گذاری شده، به روان پاکش درود می فرستیم و امیدواریم که آثار پربرکتش هم چنان فراراه جوانان و جویندگان اسلام ناب قرار گیرد.

مردی که درس عاشقی از مرتضی گرفت

وقتی که دست فتنه ز اُمّت تو را گرفت دل ها شکست و شهر سراسر عزا گرفت
نفرین به جهل، جهل خوارج، که این چنین بی رحم، برگزیده ترین را ز ما گرفت
فرمان قتلِ مرد خدا را به تیغ مکر ز ابلیس آن درنده انسان نما گرفت
او التجای واژه ایمان و عشق بود با خون او شرافت انسان بها گرفت
باید هماره بوسه زد از جان و دل بر آن دستی که پرده از رخ اهل ریا گرفت
دروازه های شهر سَحَر زو گشوده شد ذهن علیل شب زدگان زو شفا گرفت
از خامه اش که معجزه می کرد گویمت یا قلب او که رونق از آینیه ها گرفت
در خون نشسته باد و الهی فنا شود آن کس که پاره تن روح خدا گرفت
باید که در میانه خون دست و پا زند مردی که درس عاشقی از مرتضی گرفت

آمرزش برای معلم

خوشا به حال کسانی که بار سنگین ادب و دانش را بر دوش می کشند و لذت معنوی آموختن و شکوفا کردن استعدادها و به بار نشاندن انسان ها را بر تمام لذت های مادی و زودگذر دنیا ترجیح می دهند و خشنودند که در مسیر تعلیم و تربیت به تلاش می پردازند. در سعادت و نیک بختی و عاقبت به خیری آنان همین فرمایش امام صادق علیه السلام بس است که فرمودند: «تمامی جنبدگان روی زمین و ماهی های دریا و هر کوچک و بزرگ در زمین و آسمان برای آموزگار خوب طلب آمرزش می کنند».

معلمان و نیاز به فراگیری بیشتر

معلم علاوه بر این که دیگران را آموزش می دهد، خود نیز باید به سطح دانش و آگاهی هایش بیفزاید و به آموختن و گردآوری مطالب جدید همت گمارد تا هم به فضایل خود افزوده باشد و هم تدریس خود را پربارتر کند؛ هرچند که لذت آموختن از لذت تعلیم دادن کم تر نیست.

معلم، الگوی جامعه

معلمان، مربیان و استادان همیشه به عنوان الگوی رفتاری مسلم و قوی مطرح بوده اند. آنان نه تنها خواندن و نوشتن می آموزند، بلکه معلم رفتار و گفتار شاگردان هم هستند و تمام حرکات و سکنات استاد، چه در محیط تعلیم و چه در خارج از آن، زیرِ نگاه های تیز شاگردان قرار دارد و ناخواسته در عمق جان آنها ریشه می دواند و آثارش در سالیان بعد نمایان می شود. به همین خاطر استادان و مربیان اگر می خواهند الگوهای مناسب و موفقی برای جامعه باشند، ناگزیر باید رفتارهایی متناسب با شأن و منزلت معلمی داشته باشند تا سلامت جامعه را تأمین کنند واز تخریب آن جلوگیری نمایند.

جایگاه اجتماعی دانشمندان

دانش هماره به صاحبان خود منزلت بخشیده، جایگاه آنان را در جامعه بالا می برد و دیگران را در مقابل آنان خاضع می گرداند. حضرت علی علیه السلام باب علم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: «در علم و ادب بکوشید؛ چه عالِم، عزیز و گران قدر است، اگرچه به خاندان بزرگی منتسب نباشد یا فقیر و بی بضاعت باشد».

ارزش علم

هر حرفه و شغلی از جایگاه و ارزشی متناسب با خود برخوردار است. در متون دینی، به ارزشِ بیشترِ بعضی از مشاغل توجه شده است. اما جایگاهی که برای آموختن علم مطرح شده در هیچ شغل دیگری یافت نمی شود. امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرمایند: «کاش می دانستم کسی که از علم بی نصیب مانده چه چیز به دست آورده و آن که از علم بهره مند شده چه چیز به دست نیاورده است». امام باقر علیه السلام به نقل از نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند: «مواضب باش و روزت را در حالی سپری کن که یا عالم باشی و یا علم آموز و بپرهیز از این که عمرت در لذایذ غفلت زا و کام جویی های زیان بخش سپری گردد».

جایگاه تعلیم و تعلم از نظر پیامبر اکرم(ص)

جایگاه علم و آموختن از نظر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم ، حتی از جایگاه دعا و عبادت هم بالاتر است و سفارش های آن حضرت به علم آموزی و واجب دانستن آن بر هر مسلمان و برخوردی که با معلم و متعلم داشته اند مؤید این مطلب است. «روزی آن حضرت وارد مسجد شد و مشاهده کرد که در مسجد دو مجلس تشکیل شده است. یکی مجلس علم که در آن از معارف اسلامی بحث می شود و دیگری مجلس دعا که در آن خدا را می خوانند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: این هر دو مجلس خوب و مورد علاقه من است. آن گروه دعا می کنند و این گروه درس می خوانند و درس می گویند. ولی گروه علمی برتر و بالاتر از گروه دعایند و من از طرف پروردگار برای تعلیم مردم مبعوث شده ام. سپس آن حضرت به گروه معلمان و محصلان پیوست و با آنان نشست.»

حق معلم بر شاگرد

هر خیری که از دیگران به انسان برسد، در مقابل، آن شخص احساس دِین کرده، در صدد بر می آید تا به نوعی آن را جبران کند. چه خیری بالاتر از دانش که از معلم به انسان می رسد و چه دینی بالاتر از دین معلم که باید حق آن را به جا آورد؟ امام سجاد علیه السلام درباره حق معلم بر شاگرد می فرمایند: «حق استاد تو این است که در تعلیم و تکریم وی بکوشی و محضر او را بس مُوقَّر و محترم شماری و در فراگیری دانش به کلمات و بیانات او به نیکی گوش دهی و با روی گشاده و خویی آزاده و کامل و در کمال ادب و احترام به محفل و مجلس وی روی آوری و هرگز صدای خویش را بر صدای او بلندتر نسازی».

حق شناسی و قدردانی از معلم

چقدر زیبا است که انسان قدر زحمات دیگران را بداند و خدمات آنان را ارج نهد و بنا به فرمایش قرآن کریم «جزای نیکی جز نیکی نمی تواند باشد». گرچه بسیاری از نیکی ها، از جمله آموختن علم، در این دنیا و به دست انسان ها جبران نمی شوند، ولی سزاوار است که انسان در مقابل احسان دیگران، نهایت سپاس گزاری را داشته باشد. پیشوایان معصوم علیه السلام بارها این زیبایی ها را تذکر داده اند. در روایتی وارد شده است که «عبدالرحمان سلمی به یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام سوره حمد را آموخت. وقتی کودک در حضور پدر سوره حمد را خواند، امام حسین علیه السلام به معلم پاداشی در خور عطا کردند و سپس فرمودند: کجا پاداش مالی من با عطای آموزش این معلم برابری می کند؛ یعنی خدمت تعلیم و آموختن سوره حمد از عطای مالی من ارزنده تر است».

ثواب تعلیم و ارشاد از دیدگاه امام سجاد(ع)

شخصی خدمت امام سجاد علیه السلام عرض کرد: این مرد پدرم را کشته است و من می خواهم او را قصاص کنم. حضرت فرمود: «آیا این مرد تا کنون به تو خدمتی نکرده است که به جای قصاص دیه بگیری؟» گفت: چند روزی به من درس داده و علوم شما اهل بیت علیه السلام را به من آموخته است. ولی این سبب نمی شود که از قصاص منصرف شوم. حضرت فرمود: «چه می گویی؟! ارزش تعلیم و ارشاد از خون بیشتر است». پس از این سخن، آن مرد از قصاص چشم پوشی کرد و قرار شد صد شتر دیه بگیرد. ولی از آن جا که قاتل، توانایی پرداخت آن را نداشت، حضرت فرمود: «آیا خرسند می شوی ثواب هدایت و ارشادت را به من بدهی و در اِزایش صد شتر بدهم؟» آن مرد از حق خود گذشت و امام علیه السلام حدیثی به او هدیه کرد.

هنر معلمی

داشتن محبت، اخلاق خوش، علاقه به کار و آگاهی، به تنهایی برای موفقیت معلم کافی نیست؛ بلکه علاوه بر اینها معلم باید هنرمند باشد تا بتواند از داشته های خود استفاده مثبت بکند؛ چرا که روح کودکان و نوجوانان و جوانان بسیار لطیف و شکننده است و کوچک ترین خطایی از طرف معلم، دیوار بلندی می شود برای شاگرد و چه بسا مسیر تحصیل او را تغییر دهد. با این ملاحظات معلمان باید از زودرنجی و کم حوصلگی بپرهیزند و روحیات تک تک شاگردان را شناخته، با حوصله،متانت و سعه صدر برخورد کنند تا نتیجه دل خواه شاگرد و استاد حاصل آید و معلم خشنود و شاگرد رستگار شود.

نامت بلند ای معلم

نامت بلندای معلم؛ ای کسی که بر بلندای قله عشق و ایثار و محبت ایستاده و بر سریر عزت و شرف و انسانیت تکیه زده ای؛ ای کسی که اشعار در وصفت نارسا است و زبان قاصر و واژگان محدود؛ ای روشنگر نسل ها و جلا دهنده دل ها و تعالی بخش جان ها و پرورش دهنده مغزها و به پرواز درآورنده تخیلات بشر به سوی ناگشوده ها؛ ای انسانِ انسان ساز و مروج دین و فرهنگ و هنر وادب؛ ای رساننده بشریت به کمالات و قلل مرتفع انسانیت؛ ای محبوب خدا و خلق و ای ادامه دهنده راه انبیا. سلام خدا و فرشتگان خدا بر تو باد.

به یاد روزگاران مدرسه

صحبت آموزگاران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد

چه بسیارند معلمانی که یا سر بر بالین خاک نهاده و آسوده خفته اند یا بر اثر کهولت سن و بازنشستگی، خانه نشین شده اند و با کرسی تعلیم و تربیت وداع گفته اند. اما این بدان معنا نیست که عشق خود به مدرسه و دانشگاه و دانش آموزان را از دست داده اند؛ بلکه بالاجبار ترک عشق کرده اند. هنوز هم به عشق آن روزگاران نفس می کشند و با یاد آن ایام زنده اند. بیایید این پیران عرصه دانش و راه روان کوی معرفت را به نسیم فراموشی نسپاریم و در این روز مقدس، به پاس زحمات چندین وچندساله آنان، با دسته گلی به دیدار آنها برویم یا بر مزار پاکشان فاتحه ای نثار کنیم.

لزوم احترام معلم پس از مرگ

معلم چه زنده باشد و چه از دنیا رفته باشد، بر شاگردان لازم است که احترامش را نگه دارند و حق او را محترم شمارند. نوشته اند: «سیدرضی رحمه الله استاد ادیبی داشت که غیرمسلمان بود و پس از مرگ، او را در قبرستان غیر مسلمانان دفن کردند. مرحوم سید رضی رحمه الله هرگاه از آن قبرستان سواره عبور می کرد، از اسب پیاده شده، تا آخر قبرستان پیاده می رفت. پرسیدند: علت این کار چیست؟ فرمود: معلم من در این قبرستان دفن شده است».

رفتار معلم شهید

معلم هم حکم پدر را دارد و تکریمش بر شاگردان لازم است. سزاوار است که انسان بالاترین تعظیم ها را در حق معلم خود روا دارد. درباره تکریم استاد از شهید مطهری رحمه الله نقل شده است که وقتی نام استادان خود را می بُرد، با احترام و تعظیم بسیار زیاد از آنان تجلیل می کرد؛ برای مثال وقتی از مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله یاد می کرد، می فرمود: «روحی فداه؛ یعنی جانم فدای او باد».

روشنگر جان

اول از استاد یاد آموختیم پس سُویدای سَواد آموختیم
وز سوادآموز ما هم یاد باد کو به ما خواندن نوشتن یاد داد
از پدر گر قالب تن یافتیم از معلم جان روشن یافتیم
ای تو کشتیّ نجات روح ما ای به طوفان جهالت نوح ما
ای معلم چون کنم توصیف تو چون خدا، مشکل توان تعریف تو
یک پدر، بخشنده آب و گل است یک پدر، روشنگر جان و دل است
«وَلَّدَکْ» با «عَلَّمَکْ» با «زَوَّجَکْ» هر سه را حقِ اُبُوَّت مشترک
لیک اگر پرسی کدامین برترین آن که دین آموزد و علم الیقین
ما همه طفلیم و روحانی پدر کِی پدر بدخواه باشد با پسر

معلم، امانت دار مردم

معلم امانت دار است و دانش آموزان امانت های او. اما آنان بر خلاف خیلی از امانت ها، کالا نیستند؛ بلکه انسان هایی هستند که جان خود را در اختیار معلم قرار می دهند تا آنها را بپرورد و روشنایی بخشد و از آنان مردان و زنانی راه یافته و کوثر معرفت چشیده بسازد. آری باید این امانت های گران بها را به زحمت پاس داشت. امام امت، خمینی کبیر رحمه الله ، نیز به لحاظ اهمیت امر فرمودند: «معلم امانت داری است که، غیر همه امانت ها، انسان امانت اوست».

مشق عشق

معلمی عشق است و عاشق می طلبد و معلم سر کلاسِ درس، مشق عشق می کند و با شور و شوق و شعف و با تمام وجود، آموخته ها و اندوخته هایش را به شاگردان انتقال می دهد و چون شمعی می سوزد تا به دیگران حیات بخشد. چه به جاست که بار دیگر سخن معلم دل سوخته، شهید محمد علی رجایی را بر زبان جاری سازیم که گفتند: «معلمی شغل نیست؛ معلمی عشق است. اگر به عنوان شغل انتخابش کرده ای رهایش کن و اگر عشق توست مبارکت باد».

معلم متعهد

«معلم، این موجود شریف که قائمه عالَم بی وجودش قائم نیست و به مرتبت و منزلتش کسی هم شأن و هم سنگ نمی باشد. او که با موقعیت خطیرش دلیل راه است و پژوهندگان دانش را در کسب فضایل محرک و راهنما. او که در ارتقا یا انحطاط یک جامعه، نقشی بس مؤثر دارد، اگر صالح باشد، دنیایی را به صلاح، و اگر فاسد شود عالَمی را به فساد سوق می دهد. او که شیوه کار و صفات و روحیات و عواطفش در سازندگی افکار و بنای شخصیت اعتقادی و معنوی متعلمان اثراتی ژرف و جاودانه دارد و هر نقشی را که در برابر اذهان آیینه گون آنان قرار دهد، چه زشت و چه زیبا، صورتی پایدار می یابد، باید خود به صفات و ویژگی هایی از ایمان و اخلاق آراسته باشد. آنچه برای قشر مربی و معلم لازم است، دانش و بینشی ژرف، پایبندی به اصول اخلاق و ایمان و اعتقاد به خدا و مذهب است. معلم همه وقت باید به شغل خویش عشق ورزد و مسئولیتش را در قبال وظایفی که اجتماع به او محول می کند، به خوبی احساس نماید. آزاده، نجیب، پاکدل، پرهیزکار، شجاع و اهل تحقیق و مطالعه و نظر باشد.»

در غم فراق استاد شهید

ای روح مطهر، اکنون در این زمان سراسر نیاز، کویر تشنه عطشناکِ اندیشه های جستجوگرِ نسلِ ما بیش از همه وقت انتظار تو را می کشد و در عصر هجوم «بودن»های کاذب و وجودهای مصنوعی، «نبود» تو را غمگنانه می سراید و بر بام دلش، اندوه سر می دهد. اکنون جوانه های رسته از شاخه های زمان پس از انقلاب، جویاتر از پیش، چشم به بارش اندیشه های تو دوخته است تا هم چون همیشه، سرزمین بکر افکار را برویانی و ساقه های خشکیده و قحطی زده را، به برگ و بار بنشانی. ای روشنایی خورشید، باغ اندیشه های نسل ما، پر از نیلوفر سؤال است. ای باغبان بیدار و تیزبین، چه می شد که دست های مهربان و صمیمی تو علف های هرزه شبهه ها را می چید و ساقه های تُرد ذهن ما را آبیاری می کرد و گل بوته های شناخت ما را می شکوفاند؟

تکریم از معلم

«برادری نقل می کرد: روزی برای معالجه پدرم به آلمان رفته، در یکی از بیمارستان ها، منتظر تشکیل پرونده بودیم. وقتی نوبت به ما رسید، متصدی تشکیل پرونده، پوشه نارنجی رنگی را پیش روی خود قرار داد. در همان اوضاع و احوال که من شدیدا در فکر هزینه های بیمارستان و معالجه بودم، متصدی، شغل پدرم را پرسید و من با حالت تردید پاسخ دادم: مریض، معلم باز نشسته است. پس از پاسخ من بلافاصله پوشه آبی رنگی را به جای پوشه نارنجی قرار داد و گفت: در آلمان، معلمان بدون نوبت و به طور رایگان درمان می شوند.»

مقام معلم از نظر اسکندر

به اسکندر گفتند: چرا معلم خود را بیش از پدر، بزرگ می شماری؟ گفت: زیرا پدرِ من مرا از عالم ملکوت به زمین آورده و استاد، مرا از زمین به آسمان برده است، یعنی به معرفتم نسبت به عالم هستی افزوده و از خاک جهل به آسمان معرفت پروازم داده است.

طلوع ستاره

خانه ای ساده امّا آسمانی، چون بوستانی کوچک و نورانی در فریمان، در سیزده بهمن ماه 1298 شاهد شکفتن غنچه ای خوش بو و طلوع ستاره ای درخشان بود. کودکی پاک از دامان خانواده ای روحانی و اصیل چشم به دنیا گشود. این کودک که «مرتضی» نام گرفت نه تنها برای خانواده اش، که برای دنیای دانش تحفه ای گران بها از سوی خدا بود.

آغاز راه تلاش

مرتضی دوران کودکی را درخانواده ای سپری کرد که عطر روحانیت و علم فضای آن را معطر کرده بود و همین امر نوید آینده ای بسیار روشن را برای او رقم می زد. او تحصیل را از مکتب خانه ای در فریمان شروع کرد و با شروع دوره نوجوانی شوق تحصیل او را از خانواده جدا کرد و به سوی شهر مشهد که با فریمان فاصله بسیاری نداشت کشاند. از دوازده سالگی تحصیل در حوزه علمیه مشهد را آغاز کرد و به تحصیل مقدمات علوم اسلامی پرداخت. این نوجوان شیفته علم و سرشار از نور معرفت و ایمان اینک با حساسیتی شگرف و زایدالوصف به مسائل مربوط به خلقت و خالق می اندیشید و ذهن پر شورش میزبان پرسش هایی هرچند ساده، امّا پر اهمیّت و بی شمار، می شد.

هجرت به قم

شهید مطهری در سال 1316، یعنی در سن هجده سالگی، به قم هجرت می کند. این زمان اوج مخالفت رضاخان باروحانیت و حوزه های علمیه بود و هجرت این مرد شیفته علم به قم با مخالفت بسیاری از دوستان و نزدیکان همراه شد؛ امّا روح بلند و همّت والای او و سوزی که از عطش علم در خود حس می کرد، سدّ این مخالفت را شکست. این در حالی بود که حوزه علمیه در آن زمان علاوه بر رویارویی با مبارزات رژیم ستم شاهی، داغدارِ از دست دادن فقیه گران قدر و مؤسس بزرگ حوزه علمیه، آیت اللّه حاج عبدالکریم حائری، نیز بود. امّا آغوش حوزه بر روی او که دل داده دانستن و فهمیدن و جوینده گوهر علم بود، با گرمی و مهربانی گشاده بود.

پایان اقامتی پرثمر

قامت بلند و ریشه دار درخت دانش در وجود استاد شهید مرتضی مطهری هر روز به برگی تازه می نشست وباری تازه می داد. مدت پانزده سال اقامت پرثمر استاد در مرکز فقاهت شیعی، شهر مقدس قم و در محضر استادان بلندآوازه ای چون آیت اللّه بروجردی، امام خمینی و علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، شاخه های دانش را در وجودش تنومندتر می ساخت به طوری که در سال 1331، یعنی در پایان این اقامت ارزشمند، او از مدرسّان معروف و از امیدهای روشن آینده حوزه علمیه به شمار می رفت. او در این دوران از جهاد و مبارزه علیه رژیم ستم شاهی نیز غافل نماند و در امور اجتماعی و سیاسی با جدیّت شرکت می کرد.

روح قدسی الهی

استاد شهید مرتضی مطهری همواره به عنوان شاگردی متواضع و شیفته از محضر امام خمینی رحمه الله بهره می برد. جدا از علاقه وافری که آن امام مهربان نسبت به شاگردش ابراز می کرد، شیفتگی و علاقه مندی این شاگرد برجسته نیز به استادش در خور ستایش بود؛ چنان که خود درباره استادش می گوید: «درس اخلاقی که به وسیله شخصیت محبوبم... گفته می شد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود،... مرا سرمست می کرد. بدون هیچ اغراق و مبالغه ای این درس چنان مرا به وجد می آورد که تا [چند روز]... بعد خودم را شدیدا تحت تأثیر آن می یافتم. بخش مهمی از شخصیت فکری ور وحی من در آن درس و درس های دیگری که در طی دوازده سال از آن استاد الهی فرا گرفتم انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و می دانم. راستی که او روح قدسی الهی بود».

رابطه مرید و مراد

رابطه ای که بین شهید مطهری این دل باخته علم و قهرمان تهذیب نفس با استاد مهربان و گران قدرش امام خمینی رحمه الله وجود داشت تنها رابطه شاگرد و معلّم نبود؛ رابطه طلبه و استاد نبود؛ رابطه مرید بود و مراد، و محبّ بود و محبوب. این دوستی ژرف و علاقه شگرف تنها یک سویه نبود. نه فقط شهید مطهری به استادش به دیده پیر و مراد می نگریست امام نیز نسبت به شاگرد دل باخته اش علاقه وافر نشان می داد. امام خمینی رحمه الله شهید مطهری را فرزندی عزیز، پاره تن و حاصل عمر خود بر می شمردند و در فقدان آن عزیز با تأثری فراوان و اندوهی بی شمار به سوگ نشستند. درود خدا بر آن استاد مهربان و آن شاگرد دل باخته اش.

مهری بی پایان

شیفتگی شهید مطهری نسبت به علم و تهذیب نفس او را نسبت به استادان خود بسیار علاقه مند می نمود و از سویی فهم بالای او، مراتب بلند آن استادان برجسته را برای او قابل درک می کرد و به تواضعش می کشانید. علاقه شهید مطهری به استادانش تنها در امام خمینی خلاصه نمی شد. استادانی چون مرحوم علامه طباطبایی نیز در وجود او مُهر مِهری بی پایان به جا نهاده بودند. شهید مطهری از این استاد با عنوان «استاد علامه کبیر آقای طباطبایی روحی فداه» یاد می کرد. درود و رحمت بی کران خدا بر او و بر استاد وارسته اش باد.

چشم امید حوزه

در سال 1331 که شهید مرتضی مطهری دیگر استادی مبرز، مدرّسی متبحر و محققی برجسته محسوب می شد و چشم امید حوزه های علمیه به حساب می آمد، قم را به قصد تهران ترک می کند و به تدریس در مدارس علمیه و نیز در دانشکده های تهران مشغول می شود. از جلسات سخنرانی پربار او در انجمن های اسلامی دانشگاه ها، بحث های بسیار ارزشمند و پرثمری به جا مانده است که دل های عطشناک بسیاری را از زلال معارف اسلامی سیراب می کند.

آغاز نهضت

از اولین گام های نهضت پرشور امام خمینی رحمه الله ، یعنی از سال 1341، استاد شهید گام به گام و نفس به نفس فعالانه با این نهضت همراهی می کند. اینک ده سال از حضور او در تهران می گذرد و او در کنار پیر و مراد و استاد محبوبش امام خمینی رحمه الله به سازمان دهی قیام پانزده خرداد می پردازد. شهید مطهری در تمام مراحل انقلاب و پس از پیروزی انقلاب تا آن لحظه که دست ستم کار گروه فرقان او را به شهادت رسانید، لحظه ای از تلاش و جهاد نیاسود و دمی پا در وادی آسایش ننهاد. یادش گرامی باد.

اولین دست گیری

یک ساعت از نیمه شب چهارشنبه پانزده خرداد 1342 می گذرد که سکوت شب با گام های ظالمانه عمّال رژیم شاه شکسته می شود. شهید مطهری در پی سخنرانی پرشوری بر ضد شاه بازداشت می شود و به همراه دیگر روحانیان دست گیر شده در تهران به زندان منتقل می شود. امّا این تهاجم رژیم به ساحت سینه سرخانی که پرچم اسلام خواهی بر دوش و ندای مسلمانی بر لب دارند، با شکست مواجه می شود و نظام پس از یک ماه و اندی، در پی مهاجرت علمای شهرهای مختلف به تهران و پافشاری علما و مردم، زندانیان مبارز را آزاد می کند و شهید مطهری نیز باز به دامن پرشور ملت باز می گردد.

نهضت اسلامی

حضور فعّال، مداوم و پرشور استاد شهید مرتضی مطهری در همه صحنه های انقلاب و در کنار رهبر کبیر انقلاب برخاسته از نگرانی او درباره طرز نگرش جامعه نسبت به دین و مفاهیم دینی بود. او نهضت را تنها به صورت اسلامی می پذیرفت و در راه آن می کوشید و به همین دلیل او برای اسلامی کردن محتوای نهضت و روشن کردن اذهان مردم و مقابله با کج روی ها و انحرافات دینی تلاش به سزا داشت که اصل آن تلاش های پرثمر هنوز هم روشنگر و راهنمای ملت ماست.

تلاش مداوم

از تلاش های انقلابی استاد شهید مرتضی مطهری که همگی صبغه دینی و اسلام گرایی داشت، می توان هدایت هیئت های مؤتلفه اسلامی، حسینیه ارشاد، ایراد سخنرانی های متعدد در مساجد تهران، پایه ریزی جامعه روحانیّت مبارز و سرانجام مسئولیت کمیته استقبال از امام را نام برد و این تنها گوشه ای از خدمات او به اسلام و انقلاب به حساب می آمد. شهید مطهری در تمام مراحل انقلاب به طور جدّی و کامل در خدمت انقلاب بود و در تمامی صحنه ها نقشی اساسی و محوری داشت. با تبعید حضرت امام خمینی رحمه الله از ایران به خارج از کشور مسئولیتی که بر عهده او و یارانش بود سنگین تر شده بود. امّا با این حال و با همه تلاشی که در راه پیش برد نهضت داشت، هرگز از تدریس و تألیف کتاب غافل نشد و مثل گذشته در آن صحنه نیز پیشتاز بود.

وسعت اسلام طلبی

استاد شهید مرتضی مطهری از محوری ترین و اساسی ترین نقش آفرینان انقلاب به حساب می آمد و در صحنه های مختلفِ این نهضت نقشی محوری و اساسی داشت. امّا بلندای روحِ بی ساحل و دل دریایی اش تلاش های او را به همین جا خلاصه نمی کرد. وسعت آزادی خواهی و اسلام طلبی او تا همه جهان کشیده می شد. آگاهی استاد شهید درباره مسائل روز جهان و به خصوص آگاهی اش از اوضاع فلسطین و تحلیل های کارشناسانه اش در این زمینه به راستی تحسین برانگیز است و ندای او در هم دردی و همراهی با نهضت فلسطین و یاری مظلومان فلسطینی هنوز به گوش می رسد.

امضای همدلی

آن روزها که بسیاری حتی از مسائل کشور خود نیز غافل بودند، شهید مطهری نه تنها برای آزاد کردن کشورِ در بندش می کوشید و نه تنها اذهان مردم را از افکار انحرافی حفظ می کرد و به سوی اسلامی راستین فرا می خواند، بلکه به دیگر کشورهای ستم دیده جهان نیز می اندیشد. در این میان کشور اسلامی فلسطین و تلاش مبارزان مسلمان آن، هم دردی و هم دلی او را سخت برمی انگیخت. در سال 1348 به سبب اعلامیه ای که امضای او نیز در آن به چشم می خورد و با مضمون جمع آوری اعانه برای کمک به آوارگان فلسطینی بود، و پس از ایراد سخنرانی در این زمینه، در حسینیه ارشاد دست گیر و به زندان منتقل شد. تلاش های پرثمر او را پاس می داریم و راهش را ادامه می دهیم.

روشنی پایدار

در سال های نزدیک به پیروزی نهضت، یعنی سال های 1351 به بعد، ترویج مکاتب فکری غیراسلامی و مادی گرا به شدّت در صف مخالفان نظام شاه رو به افزایش بود. مکتب کمونیسم عده بسیاری را، به خصوص از میان جوانان، به سوی خود کشانده بود. مادّی گرایی ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده بود و سؤالات بی شماری را در اذهان وارد کرده بود. کسی که با پشت کاری بی نظیر، جدّیتی بی همتا و صلابتی شگرف و با آگاهی و روشن بینی بسیار و دقّت و تأمل وافر در برابر هجوم تفکرهای نادرست ایستاد، استاد شهید مرتضی مطهری بود. مبارزه او در راه اسلامی کردن نهضت، ارائه جهان بینی دقیق از اسلام و روشن کردن مسائل اعتقادی اسلام تلاشی به سزا و جاویدان بود که آثار آن امروز در بسیاری از کتاب هایش به خوبی هویداست و هنوز به روشنی ادامه دارد.

دریای تألیفات

کتاب های بسیار متعدد و مختلفی که از شهید بزرگوار استاد مطهری به جا مانده است، دریای عمیقی از علوم اسلامی و مسائل فلسفی است. کتبی که از استاد مطهری به یادگار مانده است در جای خود پرکننده شکاف فکری بود که در بازار مکّاره عقاید شرقی و غربی احساس می شد. علاوه بر تعدد آثار و تعدد موضوعاتِ به یادگار مانده از ایشان، آنچه ذهن را به تواضع در برابر عظمت روح آن شهید می کشاند، بلندای محتوای تألیفات و برجستگی آثار اوست. امام خمینی رحمه الله درباره آثار آن شهید می فرماید: «او با قلمی روان و فکری توانا در تحلیل مسائل اسلامی و توضیح حقایق فلسفی، با زبان مردم و بی قلق و اضطراب به تعلیم و تربیت جامعه پرداخت. آثار قلم و زبان او بی استثنا آموزنده و روان بخش است و مواعظ و نصایح او که از قلبی سرشار از ایمان و عقیده نشأت می گرفت برای عارف و عامی سودمند و فرح زاست».

دریای بی کران

شهید مطهری که در غوص در مسائل فلسفی و صید مرواریدهای نهان آن دریای بی کران بی نظیر بود، نه تنها به فلسفه اسلام و حکمت اسلامی می اندیشید بلکه فلسفه مادّی و غربی نیز ذهن او را به تلاش و جست وجو وامی داشت. او فلسفه مادّی را چنان می شناخت و به شرح آن می پرداخت که فلسفه اسلامی را، و پوچی و بی هویّتی فلسفه مادّی را چنان محکم و دقیق اثبات می کرد که حقانیّت و محتوای سنگین فلسفه اسلامی را. آگاهی او از مسائل فلسفه مادّی و غربی و شناخت او نسبت به فیلسوفان غربی و قدرت پاسخ گویی اش به مسائل فلسفی آنان و ردّ براهین آنان به راستی تحسین برانگیز و روح افزاست.

چراغ های روشن

محتوای برجسته و سنگین آثار شهید مرتضی مطهری از یک سو، و شیرینی و روانی قلمش از سویی و سیر بسیار منطقی و روشن بحث های او از سوی دیگر، کتاب ها و تألیفات آن استاد گران قدر را در میان بسیاری از کتب، درخشان تر و روشن تر جلوه می دهد. کتاب های او از سنین پایین تا سطوح عالی علم و فلسفه را در بر می گیرد و همه به زبانی روان، بی هیچ آلایش و بدون هیچ زیان و کم گویی، موضوعات مورد نظر استاد شهید را به سهولت بیان می کند. این نشان از آن دارد که آن شهید به آن چه باید، دست یافته بود، به عمق مطلب رسیده بود و آنچه بر زبان یا قلم می آورد به روشنی در ذهن خود داشت و این نتیجه سال ها جست وجوی دقیق و عمیق او در گنجینه علوم اسلامی و دیگر علوم مربوط به آن بود.

الگویی مناسب

تألیفاتی که از استاد شهید مطهری به یادگار مانده است، از دقت و جامعیت بی نظیری برخوردار است و این بدان دلیل است که استاد نه تنها موضوع مورد نظر خود را به دقت و به صورت عمیق می کاوید، بلکه در موضوعات بسیار متعدد دیگری نیز که مربوط با موضوع مورد نظر او بودند به مطا لعه دقیق می پرداخت. آن رادمرد عرصه علم برای گستره تحقیق پایانی نمی دید و مرزی برای علم نمی شناخت. این شیوه تلاش او و راه پرثمر او می تواند الگویی مناسب برای دانش پژوهان و جویندگان علم و آگاهی باشد.

افتخار اسلام

علاقه مندی امام خمینی رحمه الله نسبت به استاد شهید بسیار ژرف بود. ایشان که آن شهید مطهر را افتخار اسلام و امت اسلام می دانستند، در سوگ او چنین فرمودند: «این جانب به اسلام و اولیای عظیم الشأن و به ملّت اسلام و به خصوص ملّت مبارز ایران ضایعه اسف انگیز شهید بزرگوار و متفکّر و فیلسوف و فقیه عالی مقام، مرحوم آقای حاج شیخ مرتضی مطهری، قدس سره، را تسلیت و تبریک عرض می کنم؛ تسلیت در شهادت شخصیتی که عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدّس اسلام صرف کرد و با کج روی ها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد؛ تسلیت در شهادت مردی که در اسلام شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود... و تبریک از داشتن این شخصیت های فداکار که در زندگی و پس از آن با جلوه خود نورافشانی کرده و می کنند».

دانشمندی روشن فکر

استاد شهید مطهری که اسوه ای برجسته در وادی فرهیختگی و اندیشمندی و پژوهشگری است، همواره در نگاه استادان بزرگوارش تحسین شده است. علامه طباطبایی رحمه الله ، استاد بزرگ حوزه علمیه و مفسر بزرگ قرآن مجید و صاحب تفسیر المیزان، این جوینده علم و پوینده راه ایمان را چنین توصیف می کند: «مرحوم مغفور، مطهری، دانشمندی بود متفکر و محقق؛ دارای هوشی سرشار و فکری روشن و ذهنی واقع بین. تألیفاتی که از خود به یادگار گذاشته و تحقیقاتی که در اطراف مقاصد علمی و برهانی نگاشته و در لابلای کتاب هایش به چشم می خورد، اعجاب آور است».

پیام تلاش

زندگی شهید مطهری آن چابک سوار وادی تعلیم و تعلّم برای آنان که قدم در این راه می نهند و چشم به دریای علم می دوزند، آموختنی است. علامه طباطبایی رحمه الله استاد گران قدر آن شهید بزرگوار در پیامی به مناسبت شهادت جان سوزش می فرماید: «مرحوم مطهری با تاریخ زندگی پرارزش و سعادتمند خود ـ که پر از تلاش علمی و تفکر فلسفی بود ـ به شیفتگان علم و فلسفه پیامی رسا و پرارزش می فرستد که از کوشش و تلاش کمالی هرگز آرام ننشسته و مجاهده علمی و کمالی را هرگز فراموش نکنند و حیات خود را که بهترین متاع انسانی است، در بازار حقایق به حیات معنوی ـ که حیات عالی انسان است و تا دنیا دنیاست بقای ابدی دارد ـ تبدیل کنند و در این چند روز زندگی شیفته و فریفته شخصیت های ساختگی و خیالی نباشند».

درخت ثمربخش

امام خمینی رحمه الله همواره استاد شهید مرتضی مطهری را درخت پرثمری در وادی علم و ایمان بر می شمرد و همگان را به بهره مندی از میوه های بی شمار آن درخت ثمربخش دعوت می نمود. ایشان در توصیه ای خطاب به دانشجویان و روشن فکران می فرمایند: «مخالفین اسلام و گروه های ضدانقلاب در صدد هستند که با تبلیغات اسلام شکن خود دست جوانان عزیز دانشگاهی ما را از استفاده از کتب این استاد فقید کوتاه کنند. من به دانشجویان و طبقه روشن فکران متعهد توصیه می کنم که کتاب های این استاد عزیز را نگذارند با دسیسه های غیر اسلامی فراموش شود».

بوستانی سرشار

امروز در روز شهادت استادی بزرگ، معلّمی مهربان، مبارزی ازخودگذشته و باغبانی دل سوز، دریچه ای به باغی که او با خون دلِ بسیار پرورانده است می گشاییم؛ بوستانی سبز و سرشار از گل های خوش بوی ایمان و معرفت؛ بوستانی که حاصل یک عمر تلاش بی وقفه و روشنگرانه استاد شهید است. بوستانی از کتاب ها و تألیفاتی که کلمه به کلمه اش حکایت از لحظات تلاش علمی او دارد؛ کتاب هایی چون انسان و سرنوشت، انسان کامل، عدل الهی، علل گرایش به مادیگری، خدمات متقابل اسلام و ایران، حماسه حسینی و کتاب های بسیاری در باب فلسفه و منطق و عقاید اسلامی که هرکدام یاد او را زنده می دارد و ره پویان را به ادامه راهش فرا می خواند.

آگاه و دوراندیش

هدفی که استاد شهید مطهری طیّ تلاش بی وقفه و خستگی ناپذیرش بدان چشم دوخته بود، تنها و تنها حل مشکلات و پاسخ گویی به مسائل اسلامی بود. استاد شهید در طی چند سالی که در کنار همه تلاش های اجتماعی و سیاسی اش به تألیف می پرداخته، بر آن بود تا با نظمی مشخص و بر مبنای نیاز و ضرورتِ جامعه، نوشته های سودمند و راه گشایی به جامعه اسلامی اش تقدیم کند. چه نیکو تحفه ای و چه مبارک هدیه ای است آثاری که او به جامعه اسلامی تقدیم کرده است! نامش جاودان و راهش پاینده باد.

استاد و حقوق زن

شهید مطهری قسمتی از تألیفات و تحقیقات خود را صرف مسائل اسلامی مربوط به زن و حقوق زن کرده است. او درباره هدفش از این تألیفات چنین می نویسد: «احساس کردم که گروهی در سخنرانی ها، سر کلاس مدارس و در کتاب ها و مقالات خود نظر اسلام را درباره حقوق و حدود وظایف زن به صورت غلطی طرح می کنند... و همان ها را وسیله تبلیغ علیه اسلام قرار می دهند و... لهذا با کمال تأسف افراد زیادی را، اعم از زن و مرد، نسبت به اسلام بدبین ساخته اند. این بود که لازم دانستم منطق اسلام را در این زمینه روشن کنم تا بدانند نه تنها ایرادی بر منطق اسلام نمی توان گرفت، بلکه منطق مستدل و پولادین اسلام درباره زن و حقوق زن و حدود و وظایف زن بهترین دلیل بر اصالت و حقانیّت و جنبه فوق بشری آن است».

وصال خجسته

سه شنبه شب یازدهم اردیبهشت پرده تاریک خود را بر شهر می افکند. ساعت از ده شب گذشته است، امّا تلاش استاد پایان نیافته است. او در حال ترک یکی از جلسات فکری سیاسی است که این شب ها برگزار می شود و غرق در این دغدغه که اذهان تاریک را چگونه می شود روشن ساخت و تفکر غلط را به چه شیوه ای می توان به راه درست کشاند؟ امّا تاریک دلان این روشنی و روشنگری را تاب نیاوردند و خفاش وار بر جان او خندیدند و چهره اش را با خون پیشانی اش رنگین نمودند و روح بلند و شکوهمندش را به وصال معشوق رساندند. مبارک باد این وصال خجسته بر آن پروانه عاشق و تسلیت باد این حرمان و هجران بر تمام امت اسلامی.

آبیاری درخت انقلاب

اکنون که انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی و با تلاش پروانگان شمع وجودش و تلاشگران صحنه های مختلف انقلاب به پیروزی رسیده است و اندک اندک رو به بالندگی می نهد، دشمنان شکست خورده و سرافکنده به آخرین تلاش های مذبوحانه خویش دست می زنند و آخرین تیرهای خود را از کمان ناامیدی رها می کنند. غافل از آن که خون هر شهید جویباری زلال است که این درخت استوار را آبیاری می کند و بالنده ترش می سازد. ترور شهید مرتضی مطهری نیز با همان هدف انجام شد و همان ثمره را به دنبال داشت؛ چنان که امام خمینی رحمه الله در شهادت آن شهید بزرگوار می فرمایند: «با ریختن خون عزیز ما، انقلاب ما تأیید شد».

جام شهادت

رفتنِ آرام، مردان بزرگ و نامور را نشاید. تو سزاوار شهادتی. تو شایسته رفتنی هستی که ماندنی جاودانه با خود دارد و اینک این خون سرخ توست که در سیاهی شب می درخشد و جاری می شود، تا روحت با فرشتگانی آسمانی که به استقبالت آمده اند و تو را با سلام به سوی بهشت می خوانند همراه شود. شهادت بر تو مبارک باد ای بزرگ مرد؛ ای آسمانی مرد؛ ای معلم بزرگ انسان ها!

معلّمی بزرگ

«مطهری» که در طهارت روح و قوّت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود، رفت و به ملأ اعلی پیوست. لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامی و علمی و فلسفی اش نمی رود.» این ندای پدری سوگوار است که در سوگ فرزندِ از دست رفته اش می گرید. ندای استادی است که در غم رفتن شاگردش مویه می کند. این کلام رهبر بزرگ انقلاب است که یاری فداکار، همراهی صمیمی، و فرزندی عزیز را از دست داده است و اینک در اندوه شهادت او به تسلیت مردم مسلمان ایران ایستاده است. آری، مطهری زنده است و چون شمعی در میان امّت اسلامی نور می افشاند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۶:۱۴
محمد ثقفی

دفاع جانانه حجت الاسلام دکتر بهمن شریف زاده از عارفی به نام اسفندیار رحیم مشایی
اکوفارس: در سرتاسر زمان شریف‌زاده در «اتاق 01»‌،«جناب مشایی»، «جناب مشایی» طنین‌انداز است. شاید هم حق دارد؛ مشایی که او در تصور دارد و تبلیغ می‌کند انصافا کمتر از «جناب» خطاب نمی‌پذیرد. مشایی که کمی به چپش برویم به خط «افراط» می‌رسیم. به راستش هم که سرک بکشیم به وادی «تفریط» وارد می‌شویم. مشایی، ببخشید «جناب مشایی» برای او خال سیاه است. خود خود هدف. نقطه اعتدال.
  

شرق:

سروش فرهادیان: خودش را برادر «اسفندیار رحیم‌مشایی» می‌داند؛ نه برادر خونی که فکری. این هم صیغه‌ای از برادری است. «صیغه» خواندن هم که بلد است. اصلا بخشی از کارش است. «ارث» این روزهای مشایی به آدم‌های هفتاد خانه آن طرف‌ترش هم می‌رسد چه برسد به برادرش؛ برادر فکری. می‌گوید «جلب» مشایی شده؛ جلب افکارش. «جلد» را اما زیر بار نمی‌رود. جلب هم اما مراتبی دارد برای خودش. داستان او و مشایی داستان دل و دلدادگی است؛ داستان گریبان دراندگی. «بهمن شریف‌زاده» سومین کسی است که به «اتاق 01» آمده. مشایی را در قامت یک «عارف» می‌بیند. می‌گوید شگفت‌زده شده از درکش. از آموخته‌های عرفانی‌اش. آنقدر با شگفتی از مشایی یاد می‌کند که چاره‌ای جز شگفت‌زده شدن برای ما هم نمی‌ماند. «شگفتی» از این همه «شگفتی». از «جریان معروف به انحرافی» دفاع می‌کند. چنان که انگار به حلقه یاران مشایی راه داده شده تا در پست دفاع قرار گیرد. از آن دفاع‌هایی که سخت بپذیرد کسی از او رد شود و به مشایی برسد. می‌خواهد هرچه اتهام به مشایی زده شده را یک‌تنه رد کند. اصرار دارد که برویم به وادی اومانیسم، پلورالیسم، سکولاریسم و ناسیونالیسم. چهار مبنایی که او می‌گوید براساس آنها مشایی را منحرف می‌خوانند. در کابینه یاران مشایی وزیر دفاع برازنده اوست. در دفاع از مشایی به رادیو رفته. مقاله نوشته. مجادله رودررو کرده و حتی شاگردانی هم تربیت کرده. چنان که در زمان حضورش در «اتاق 01» دو نفر از شاگردانش او را همراهی می‌کردند. نظاره‌گر حرف‌هایش بودند؛ معلوم بود که قند توی دل‌شان آب می‌شود وقتی صدای استادشان را می‌شنوند. در سرتاسر زمان شریف‌زاده در «اتاق 01»‌،«جناب مشایی»، «جناب مشایی» طنین‌انداز است. شاید هم حق دارد؛ مشایی که او در تصور دارد و تبلیغ می‌کند انصافا کمتر از «جناب» خطاب نمی‌پذیرد. مشایی که کمی به چپش برویم به خط «افراط» می‌رسیم. به راستش هم که سرک بکشیم به وادی «تفریط» وارد می‌شویم. مشایی، ببخشید «جناب مشایی» برای او خال سیاه است. خود خود هدف. نقطه اعتدال.

    شما جزو جریان موسوم به انحرافی هستید؟
    جریان انحرافی چیست؟
     همین جریانی است که از آن تمام‌عیار دفاع می‌کنید.
    من دو گروه را جریان انحرافی می‌دانم. جریانی که سکولاریزاسیون اسلام را موجب شدند؛ یعنی برخی از کسانی که نام اصلاح‌طلب روی خودشان گذاشتند. برخی از کسانی که گفتند برای راه یافتن به جهان باید از برخی مقدسات خودمان صرف‌نظر کنیم و دوم آنهایی که گفتند باید اسلام را چماق کنیم و به سر دیگران بکوبیم.
    منظور من از جریان انحرافی نسبتی است که برخی، به تعدادی از نزدیکان رییس‌جمهوری می‌دهند؛ اصلاح‌طلبان و چماق به‌دستان که ماجرایشان جداست. چرا به سوال مشخص من پاسخ مشخص نمی‌دهید.
    اگر منظورتان اطرافیان رییس‌جمهوری است که باید بگویم این بهتان است که بر اینها زده شده، یعنی به دروغ به آنها انحرافی گفتند و می‌گویند.
    می‌گویند خود شما هم جزو این جریان معروف به انحرافی هستید؛ به خودِ خود شما می‌گویند منحرف.
    من این فکر را قبول دارم.
     خب حالا که قبول دارید؛ منحرف خوانده شدن چه حسی دارد؟
    حس بی‌خیالی؛ بلا کشیم و ملامت شنویم و خوش باشیم.
     یعنی بی‌خیالی طی می‌کنید و می‌کنند؟
    بله.
    نسبت فکری شما و مشایی چیست.
    ما برادران فکری همدیگر هستیم.
     می‌گویید منحرف خوانده شدن را بی‌خیالی طی می‌کنید ولی این بی‌خیالی ممکن است کار دست‌تان بدهد. مثل برخی از دوستانتان.
    بی‌خیالی احساسی و عاطفی نه بی‌خیالی نسبت به وظیفه. ما وظیفه‌مان این است که این خط را تبیین کنیم. شما مغالطه کردید بدون اینکه خودتان دقت کرده باشید.
     با توجه به دفاع جانانه‌ای که از رییس دفتر رییس‌جمهور می‌کنید؛ اسفندیار رحیم‌مشایی را برای ما تعریف کنید؟
    یک انسان آزاداندیش عمیق و با ضمیری روشن.
    مشایی عارف است؟
    گفتند قلب پاک محل جوشش معرفت است و من این جوشش معرفت را در ایشان دیدم.
    عارف هستند یا نیستند.
    خواننده خودش می‌فهمد محل جوشش معرفت یعنی چه. همین اندازه می‌گویم.
    چرا؟
    چون کلمه عارف مشترک لفظی است.
    به معنای عامیانه بگویید که مشایی عارف هست یا خیر؟
    من فقط می‌خواهم این را بگویم که قلب ایشان محل جوشش معارف است.
     و فکر می‌کنید مشایی کراماتی دارد؟
    این صبوری، متانت و مهرورزی‌اش را کرامت می‌دانم.
    منظورم شایعه‌هایی است که در بعد ماوراءالطبیعه به او نسبت می‌دهند؟
    نه، اصلا ایشان اهل این معانی نیست. چه می‌گویند؟
     می‌گویند درویش و صوفی است.
    درویش و صوفی نیست.
    می‌گویند مشایی می‌تواند وردی بخواند تا اتفاقی‌های عجیبی بیفتد.
    اینها را هم دشمنان ایشان درآوردند.
    به علوم غریبه اعتقاد دارد؟
    فکر نمی‌کنم.
    شما در مقام دفاع خیلی سفت و سختی از مشایی هستید.
    آنچه را من از آقای مشایی دریافتم از مبانی فکری، از عمق و دقت‌نظر ایشان است، نه از سنخ رمالی است. نه از سنخ سحر است. نه از سنخ جادو است نه از سنخ ارتباط با جن. اما جناب مشایی را به خاطر همین حرف‌ها منحرف خواندند. آنچه که من از آقای مشایی شنیدم را در مقاله‌هایم اثبات کردم و هیچ‌کس هم نمی‌تواند آنها را رد کند.
     چرا فکر می‌کنید کسی نمی‌تواند دیدگاه شما نسبت به مشایی را رد کند؟
    چون هیچ‌کس حاضر به مناظره با من نبوده، نیست و نخواهد بود. هرکسی هست بیاید جلو. من درباره افکاری که از آقای مشایی و احمدی‌نژاد مطرح کردم حاضرم به مصاحبه، مناظره و مجادله بپردازم. آنچه که من از آقای مشایی شنیدم عمق فلسفی دارد. نمی‌گویم ایشان فیلسوف است؛ یعنی نشسته در مکتب فلسفی درس خوانده، اما حرف‌هایش عمق فلسفی و معرفتی و عرفانی دارد.
    در چه سطحی است؟
    بسیار خوب؛ آنقدر که منی را که سال‌ها تدریس فلسفه کردم و مباحث عرفانی خواندم به تعجب واداشته است.
    چرا مشایی یک دفعه تا این حد سر زبان‌ها افتاد.
    چون اندیشه جناب مشایی اندیشه جهانی شدن است. از طرفی تفکر آقای احمدی‌نژاد مجاری اقتصادی را خیلی تغییر داد. این یکی از علل اهمیت این تفکر است. شما بدانید حمله‌ها به آقای مشایی الزاما حمله به آقای مشایی نیست.
    پس شما با احمدی‌نژاد موافقید که گفت «اینها می‌خواهند من را بزنند اما مشایی را می‌زنند.»
    بله، الان دارند مستقیم خود ایشان را می‌زنند.
     نگفتید چرا فکر می‌کنید مشایی یک دفعه مهم شد؟
    آقای مشایی یکی از افراد متفکر در این تفکر است.
    . اگر مشایی تا این حد عارف است، چرا وارد سیاست شده. عرفان و سیاست خیلی با هم سازگار نیستند.
    اصلا تعجب‌انگیزی و حیرت‌انگیزی‌ نگاه عرفانی آقای مشایی در همین است؛ من یافتم که ایشان معارف و مبانی معرفتی را عملیاتی و اجرایی می‌کند.
    یعنی چه که معرفت را عملیاتی می‌کند؛ متوجه نمی‌شوم؟
    خودم هم نمی‌فهمم فقط گاهی اوقات مصادیقش را می‌بینم. یعنی می‌بینم آنچه را ایشان می‌گوید در کتاب‌های عرفانی خواندم و دیدم؛ در عرفان درسی. ولی ایشان در روند جهان این را ترسیم می‌کند. راهکار می‌دهد که چطور باید به نگاه یکپارچه‌ای برسیم. در نگاه عرفانی است همگان فطرتا خداجو و خداپرست هستند ولو دنبال بدی بروند. گرایش همه به خوبی‌ها و به خداست اما بینش‌ها متفاوت می‌شود. وقتی انسان‌ها را این‌گونه نگاه کنیم که دارای گرایش‌های یکسانی هستند آن وقت، نحوه بخورد با آدم فاسق مثل نحوه برخورد با کسی می‌شود که او را هم‌گرایش با خودت می‌بینی و فقط می‌گویی یک خطایی کرده. حالا همین را آقای مشایی آورده در سطح جهانی به عنوان نحوه عرضه دین اسلام مطرح می‌کند.
    یک عملش را بگویید.
    مثل همین مرکزی که تاسیس شده.
    چه مرکزی؟
    مرکز مطالعات ملی جهانی شدن در نحوه عرضه دین که خیلی کامل‌تر از بحث گفت‌وگوی تمدن‌هاست.
    در ادامه‌اش است؟
    این صحیح‌تر و کامل‌تر است.
    با این درک ویژه‌ای که شما از مشایی سراغ دارید و با این کشفی که در وجود او کردید اگر مشایی سیاسی نمی‌شد، چه می‌شد؟
    حرف‌هایش مدرسه‌ای می‌شد. اما ایشان سیر کمالش در جامعه معنا پیدا می‌کند.
    برخی می‌گویند مشایی طی‌العرض می‌کند؟
    نه، این حرف‌ها چیست.
     این سوال، سوالی است که وجود دارد.
    شکل‌های گوناگونی برای مقابله با آقای مشایی اندیشیده شده است. این فضایی که من تا حالا برای شما گفتم خیلی علمی و دقیق بود ولی آن فضای سخیف و سطحی عامیانه را هم در مخالفت با آقای مشایی مطرح می‌کنند؛ بحث رمالی، جن‌گیری و کرامات. حتی تا آنجایی که آقای احمدی‌نژاد گفتند پیش من آمدند گفتند تو سحر شدی، گفتم خود من آماده‌ام. باطلش کنید.
     چه کسی بوده؟
    آمدند به رییس‌جمهوری گفتند تو سحر شدی، آقای ‌احمدی‌نژاد گفت من آماده‌ام؛ سحر را باطل کنید. گفتند ما نمی‌توانیم سحر را باطل کنیم چون سحر خیلی بزرگ است. گفتند فقط یک نفر می‌تواند باطل کند. ایشان واقعا خنده‌اش گرفته بود.
     چه کسی می‌تواند؟
    یک نفر که آن هم گفته اگر من بخواهم این کار را بکنم سحر به خودم برمی‌گردد و خودم را می‌کشد. یعنی چیزهایی را که ما در فیلم‌ها به عنوان سرگرمی می‌بینیم یک آقایی آمده به رییس‌جمهوری گفته. خود آقای احمدی‌نژاد هم اسم نبرد. یکی از آقایان روحانی بوده؛ ولی چه کسی بوده را نمی‌دانم.
     آن کسی که می‌تواند، فداکاری بکند و این سحر را باطل کند؛ قربانی می‌شود.
    حرف‌های بی‌پایه و خنده‌دار زدند. برای بنده هم این حرف را زدند و گفتند این آقا؛ یعنی من، از خودشان بودم، اما 10 دقیقه با مشایی نشستم و این‌گونه شدم.
    یعنی سحر شدید؟
    بله، خواستند بگویند از نظر منطقی در 10 دقیقه نمی‌شود کسی را مجاب کرد و این نیروهای مشایی بوده که فکر من را عوض کرده.
    اگر مشایی این‌طوری که شما می‌گویید عمق معرفتی و فلسفی دارد چرا مخالفانش می‌گویند خانواده‌سالاری کرده و نام برخی اقوامش در پرونده‌های فساد مالی که اخیرا رسیدگی می‌شد مطرح است. یک آدمی با این کرامات چرا باید این کار را بکند؟
    از آنها بپرسید.
    خانواده‌سالاری کرده یا نه؟
    نمی‌دانم! اما آدم اقرار را از زبان مخالف بشنود فضیلت است. یک آقای روحانی یک موقعی در تقبیح آقای مشایی این‌طوری گفت، که این آقای مشایی یک مرتاض قوی است. نمازهای او سه ساعت طول می‌کشد، اغلب روزها را روزه‌دار است، وقتی در شهرداری بود یک چای شهرداری را نمی‌خورد. غذای خودش را از خانه می‌آورد و غذای دولت را نمی‌خورد. اما بعد گفت جناب مشایی بی‌دین است. گفتم کاش همه بی‌دین‌های ما مثل او بودند ؛من نمی‌دانم پس دین یعنی چه؟
     نسبت شما با مشایی چیست که این همه از او دفاع می‌کنید؟
    من مثل هر ایرانی دیگری خواننده مقالات، آرا و عقاید افراد گوناگون هستم. با برخی از آرا و عقاید و افکار جناب مشایی هم روبه‌رو شدم و مطالعه کردم.
    چطور با مشایی آشنا شدید؟
    یک‌سال و نیم پیش در جمعی که استادان دانشگاه و حوزویان جهت بحث و نقد حضور داشتند در مجموعه نهاد ریاست جمهوری شرکت کردم که آقای مشایی هم بود. یک نشست علمی بود.
    رییس دفتر رییس‌جمهوری را چه به برگزاری نشست علمی.
    نشست فرهنگی دولت بود؛ یک حلقه علمی بود.
    وآن حلقه علمی با چه هدفی ایجاد شده بود؟
    گفت‌وگو.
    گفت‌وگو خودش وسیله است؛ هدف چه بود؟
    شفاف شدن خیلی از مسایل.
     شما از قبل راجع به مشایی شنیده بودید؟
    جسته و گریخته.
    نتیجه آن جلسه چه شد؟
    در ارتباط با نحوه عرضه دین به جامعه بحث شد.
    و دیدگاه مشایی راجع به نحوه عرضه دین چه بود که مورد قبول واقع شد؟
    من گزارش آن جلسه را به یاد نمی‌آورم.
     گزارش نمی‌خواهم، مایلم بدانم نقطه وصل شما و مشایی کجاست؟
    یادم هست پس از جلسه به این برداشت رسیدم که آقای مشایی فرد دقیقی است.
    نقطه‌ای که شما به مشایی وصل شدید کجا بود؟
    وصل نشدم.
    چرا به کلمه «وصل» حساس هستید. منظورم دوست و همراه شدنتان است.
    دوست هم به آن معنایی که شما می‌گویید نشدم.
    دوست نشدید و آن وقت تا این حد برای دفاع از مشایی سینه‌چاک می‌کنید.
    یعنی باید دید بنده چه تناسبی بین افکار خودم و افکار آقای مشایی می‌بینم؟
    شما سخنگوی «جبهه توحید و عدالت» در انتخابات مجلس نهم بودید. جبهه‌ای که می‌گفتند نامزدهای طرفدار مشایی هستند.
    آن بحث دیگری است و به کار علمی ارتباطی ندارد.
     می‌خواهم بگویم اشتراکات‌تان زیاد است.
    مشترکاتی که شما به دنبال آن هستید را با آقای مشایی دارم.
    و آنها چه هستند؟
    بهتر است شما این‌گونه بپرسید که چه مشابهت‌ها و مشترکاتی بین افکار خودتان با افکار آقای مشایی دیدید که نسبت به افکار و آرای ایشان جلب شدید؟
     پس جلبی بوده؟
    به‌هرحال بنده به افکار ایشان علاقه دارم، اگر علاقه‌مند نبودم که دفاع نمی‌کردم.
    جلد که نشدید؛ فقط جلب بوده؟
    شما ما طلبه‌ها را نمی‌شناسید.
    می‌شناسم.
    اگر می‌شناختید این سوال را نمی‌کردید. چون طلبه‌های قدیمی یک حریت خاصی دارند که اگر تفکری را نپذیرند هیچ موقع جلب نمی‌شوند.
     منظورم این است که این جلب به مراتب جلد رسیده یا خیر؟
    جلب در مرام طلبگی براساس باور طرف مقابل است. اگر کسی را باور نکنند هیچ وقت جلبش نمی‌شوند.
     شما مشایی را باور کردید؟
    حالا بررسی می‌کنیم که بنده از آغاز چه چیزهایی را مشاهده کردم که نسبت به ایشان جلب شدم و گرایش پیدا کردم به دفاع و حمایت از افکار و اندیشه‌های ایشان. من در همان پنج، شش جلسه‌ای که یک سال و نیم پیش با هم داشتیم احساس نوعی عمق و دقت در آقای مشایی کردم. وقتی که ایشان مطالبش را عرضه ‌کرد پی ‌بردم که دریافت‌های عمیقی از دین دارد؛ اما نمی‌دانستم چرا. چون من نه با سوابق تحصیلی ایشان آشنا بودم، نه با سوابق دینی و نه با سوابق اجتماعی‌شان. اما وقتی مطالب‌شان را ‌شنیدم، فهمیدم بسیار عمیق، دقیق و ظریف است. برخی از این ظرافت‌ها را وقتی از آقای مشایی ‌شنیدم متحیر ‌شدم چون بعید می‌دانستم کسی به این ظرافت‌ها توجه داشته باشد. من در فلسفه و عرفان کار جدی کردم و بیشتر ظرافت‌های مطالب آقای مشایی را از سنخ ظرافت‌های عرفانی ‌دیدم. و بعد تعجب ‌کردم که مگر ایشان مطالب عرفانی خوانده؟ و با خودم می‌پرسیدم آقای مشایی ممکن است این مطالب را کجا آموخته باشد که به این نکات ظریف و دقیق توجه دارد. مساله این نبود که صرفا یک صحبتی از دهان ایشان خارج شود و احیانا بشود این صحبت را بر یک مبنایی از عرفانی حمل کرد؛ مساله جدی‌تر از این بود.
    چه چیز مطالب مشایی عجیب بود. فقط می‌گویید: عجیب بود.
    اینکه ایشان مطلبی را دقیق ترسیم می‌کرد. این نشان می‌داد که به دقت آن معنا را دریافته است. این موضوع در چند جلسه تکرار شد و برای من مسلم شد آنهایی که به آقای مشایی ایراد می‌گیرند در واقع مطالب‌شان را درک نمی‌کنند. در همان جلسه‌ای که گفتم برگزار شد، هم برخی مطالب ایشان را درست فهم نمی‌کردند؛ البته مطلب، مطلب دشواری بود و نیاز به قدرت تسهیل فوق‌العاده‌ای داشت. اما با این حال من می‌دیدم که برخی مطالب را آن‌گونه که مدنظر ایشان است فهم نمی‌کنند؛ همین، برای من نتیجه‌ای که عرض کردم را قطعی کرد.
    کدام نتیجه؟
    اینکه اتهاماتی که به ایشان وارد می‌شود یک عامل مهمش عدم فهم مطالب آقای مشایی است. مطلب آقای مشایی خوب فهمیده نمی‌شود؛ بعدها یک عامل دیگر را هم در وارد کردن اتهام به ایشان پیدا کردم و آن دشمنی است. حتی اخیرا با چند نفر از بزرگان سیاسی کشور در ارتباط با مکتب ایرانی در رادیو «گفت‌وگو» بحث شد ولی این بحث منتشر نشد. آن افراد با اینکه آدم‌های خوبی بودند و من از آنها اسمی نمی‌برم...
    کسی خودش برای گفت‌وگو می‌آید یعنی مایل است که اسمش منتشر شود.
    از افراد شاخص در امور سیاسی کشور هستند.
     کی؟
    آقای ترقی و آقای دهقانی که مربوط به یکی از این احزاب بودند. آقای ترقی بخشی از صحبت‌های آقای مشایی در مورد مکتب ایرانی را به عنوان دلیل انحراف مطرح ‌کردند. بنده آقای ترقی را آدم بسیار خوب و منصفی یافتم؛ وقتی جملات دیگر را آوردم برداشت ایشان غیراز آن برداشتی شد که وقتی یک جمله به صورت جداگانه انتخاب و گزینش شده بود.
     وقتی جمله‌های کامل را آوردید آقای ترقی چه گفت؟
    داوری غیر از داوری پیشین ‌شد. می‌خواهم بگویم آنها که فقط یک قطعه از حرف‌های آقای مشایی را منتشر کردند، مقصر هستند. اینها دیگر بحث خلاف برداشت و ضعف در برداشت یا ضعف در فهم نیست؛ ضعف در انتقال است.
     به گفته شما آنهایی که به مشایی انتقاد می‌کنند دو مشکل دارند. یکی ضعف در درک حرف‌های مشایی است یکی هم دشمنی. خب چه کسانی با مشایی دشمن هستند؟ اصلا چرا باید با او دشمن باشند؟
    این دیگر می‌رود به فاز سیاسی. بناست که ما بحث فرهنگی در ارتباط با انحراف داشته باشیم. وگرنه می‌رویم به فاز قدرت و اقتصاد.
    آنهایی که با مشایی دشمن هستند مشکل اقتصادی و سیاسی و... با او دارند.
    قطعا.
    اقتصاد یعنی چه؛ مگر مشایی منافع‌شان را تهدید کرده؟
    نه شخص آقای مشایی، کلا تفکر دولت در این دو دوره تفکرات اقتصادی خاصی است و بسیاری از مجاری آمد و شد ثروت را محدود کرده.
     این ادعا با این نمی‌خواند که بزرگ‌ترین اختلاس در همین دوره اتفاق افتاده.
    می‌خواهید وارد اقتصاد شویم؟ این بزرگ‌ترین اختلاس را چه کسانی انجام دادند؟
     اینکه در کدام دوره اتفاق افتاده خیلی مهم است.
    این مهم است؛ همیشه بدترین‌ها در دوره بهترین‌ها انجام می‌شود. وقتی اختلاس مطرح شد برخی از مسوولان کوشیدند انگشت اتهام را به سمت دولت بگیرند ولی بعد گفتند دولت نقشی نداشته. اگر به خاطر داشته باشید یکی از روزنامه‌ها تصویر یک امضا را در صفحه اولش انداخت و گفت این امضا، امضای آقای مشایی است که پای برگه اختلاس وجود داشته؛ یعنی مثلا مدرک پیدا کرده بودند. اما قوه‌قضاییه تا به حال هیچ اتهامی را متوجه دولت آن هم نزدیکان ریاست محترم جمهوری نکرده.
    اما انگشت اتهامی که می‌گویید به سمت برخی دولتی‌ها بوده هنوز هم هست.
    وقتی مقامات بالا می‌گویند اگر چیزی ثابت شد هم لازم نیست گفته شود آن وقت چگونه کسی به خودش اجازه می‌دهد آنچه که هنوز به مرحله طرح اتهام در قوه‌قضاییه هم نرسیده را به کسی نسبت دهد؛ خود این جرم است.
     اصلا حرف مشایی چیست که برخی آن را نمی‌فهمند و برخی از روی دشمنی بد انتقال می‌دهند؟
    تازه آمدید سر اصل مطلب.
    خب پس در گفتن اصل مطلب درنگ نکنید.
    طبیعتا اگر بخواهیم وارد این مقوله شویم دیگر از مقوله مخالفت‌هایی نظیر تقصیر در انتقال فاصله می‌گیریم و می‌رویم سراغ قصور در فهم. و بعد هم اتهاماتی که از قصور در فهم و برداشت غلط سرچشمه گرفته و جریان آقای مشایی را متهم کرده به انحراف.
    اول بگویید حرف حساب آقای مشایی چیست.
    من سعی می‌کنم در سه سطح حرف آقای مشایی را بیان کنم. اول سطح مبانی فکری و اندیشه، دوم سطح عرضه دین، فکر و فرهنگ و سوم بحث عکس‌العمل در برابر مخالفت‌ها. انحراف همیشه به علت افراط و تفریط است. در مقابل اعتدال در مسیر صحیح و درست است. ما باید ببینیم آقای مشایی چه می‌گوید و دو تفکر دیگری که احیانا در عرض این تفکر وجود دارد چه نوع تفکراتی هستند. آن موقع می‌توانیم تشخیص دهیم کدام افراط است، کدام تفریط و کدام اعتدال. جناب مشایی را به چند انحراف متهم کردند. اول ایشان را «اومانیست» نامیدند. بعد «پلورالیست». بعد گفتند تفکر «ناسیونالیستی» دارد. ‌یعنی ملی‌گراست و چهارم اتهام داشتن تفکر «سکولاریستی» را مطرح کردند. براساس این چهار پایه جناب مشایی را متهم به انحراف در مبنا می‌کنند. اتهامی که ما باور نداریم. ما اومانیسم را یک تفکر نادرست می‌دانیم و سکولاریسم، پلورالیسم و ناسیونالیسم را باور نداریم. حالا چرا او را متهم به ناسیونالیست بودن کردند، به خاطر بحث مکتب ایرانی. چرا او را متهم به تفکر اومانیستی کردند که امروز این اتهام توسعه‌یافته و چترش بر بالای سر رییس‌جمهوری هم باز شده؛ به دلیل بحث کرامت انسانی و نگاه خاص و ویژه به انسان که از نظر او می‌تواند مظهر همه اسماء الهی باشد. بعد گفتند مخالفت با بحث هدایت و روحانیت دلیل تفکر سکولاریستی ایشان است و به خاطر اینکه ایشان در یکی از سخنرانی‌هایش گفتند دیگر امروز جایی برای اسلامگرایی نیست و اسلام را نمی‌توانید این‌طور عرضه کنید و ما باید برویم به سمت جهانی شدن جناب مشایی را به پلورالیسم متهم کردند. ما باید روی این بحث کنیم که آنانی که چنین اتهامی را وارد آوردند چه می‌گویند و جناب مشایی در این چهار مورد چه گفته.
    و شما می‌خواهید هر چهار اتهام را رد کنید؟
    بله. آنچه که جناب مشایی و آقای احمدی‌نژاد در مورد انسان بیان کردند منطبق است با مبانی عرفانی و فلسفی ما؛ آنچه عرفا می‌گویند همین است. من هم در مقاله‌هایم در دفاع از این تفکر مدارکم را نشان دادم؛ از کلمات ابن‌عربی گرفته تا کلمات امام خمینی. همه به انسان این‌گونه نگاه کردند که جناب مشایی نگاه می‌کند.
     پس این منتقدان پرشمار مشایی چه می‌گویند؟
    کار به جایی رسیده که برخی مقاله می‌نویسند و تفکر عرفانی و فلسفی را در کنار اومانیسم می‌آورند و هر سه را باطل معرفی می‌کنند. افرادی مانند آقای مهدی نصیری؛ معنی این چیست؟ مهم‌تر کاری است که سایت‌ها با مطالب این افراد می‌کنند؛ انتشار وسیع حرف‌های منتقدان جناب مشایی، این یک خط است. سوال این است که سایت‌هایی که خود را سایت‌های انقلابی و اصولگرا معرفی می‌کنند، سنگ انقلاب را به سینه می‌زنند و خود را مدافع امام و افکار امام می‌دانند چرا این افکار را منتشر می‌کنند.
   چرا منتشر نکنند؛ مگر حمایت از مشایی و احمدی‌نژاد ملاک درستی یا نادرستی به قول شما «زدن سنگ انقلاب به سینه» است.
    آنچه جناب مشایی و احمدی‌نژاد می‌گویند همان مبانی عرفانی ما است. شاید این ادعا را تازه بشنوید؛ اینها معجزات امام رضوان‌الله در این قشر سنی است. مثل مشایی و احمدی‌نژاد تک نبودند؛ حاج همت‌ها و آوینی‌ها اگر افکارشان امروز مطرح می‌شد به انحراف متهم می‌شدند؛ اینها معجزات امام است. کاری که امام کرد این بود که اسلام واقعی که ممزوجی از عقل و دل و رفتار بود را معرفی کرد.
    یعنی می‌گویید آنهایی که به تفکر مشایی ایراد می‌گیرند به نوعی تفکر بنیانگذار جمهوری اسلامی را رد می‌کنند؛ می‌خواهید این نتیجه را بگیرید؟
    همین‌ها افکار امام است. من ادعا می‌کنم که مطالب آقای مشایی درباره اسلام مبانی عرفانی دارد و مبانی عرفانی را امام به نسل آقای مشایی و احمدی‌نژاد تعلیم داد.
    پس چرا بسیاری از هم‌نسلان مشایی و احمدی‌نژاد امروز مدعی هستند و به این تفکر ایراد می‌گیرند.
    بیشتر خوبان که رفتند.
    یعنی اینهایی که ایراد می‌گیرند جزو خوبان نیستند؟
    آنهایی هم که موافق هستند سکوت کردند. کدام‌یک از مخالفان جناب مشایی با عرفان آشنایی دارند؟ کدام‌شان فلسفه می‌دانند؟
     و شما مخالفان تفکر عرفانی مشایی را متهم می‌کنید به عدم درک.
    عدم درک انسان‌شناسی‌ای که آقای احمدی‌نژاد و جناب مشایی مطرح می‌کنند.
     به بی‌سوادی متهم‌شان می‌کنید.
    بله، بی‌سوادی به عرفان.
    اتهام بزرگی است.
    بله! اما اصلا آنان می‌گویند ما عرفان را باور نداریم.
     خیلی از کسانی که متهم به بی‌سوادی می‌کنید از برجسته‌های حوزه هستند؟
    در انسان‌شناسی؟ من در این مقوله صحبت می‌کنم. چه کسی در انسان‌شناسی به مطالب آقای احمدی‌نژاد و جناب مشایی ایراد گرفته و گفته من عرفان خواندم.
    حتی اگر آیت‌الله...
    هرکسی باشد، فرقی نمی‌کند. نمی‌شود منتقدان بگویند این عرفان است و عرفان را باور دارند ولی حرف آقای احمدی‌نژاد را باور ندارند.
     این چه تفکراتی است که مشایی بر آن واقف، حاذق و برجسته است ولی خیلی از علمای دینی با آن موافق نیستند.
    خب نباشند، این سیری است که همیشه بوده. چه فرهادها مرده در کوه‌ها /چه حلاج‌ها رفته بر دارها. شما فکر می‌کنید امام را آن‌گونه که بود همه باور دارند؟
     اگر آنهایی که تفکر مشایی را رد می‌کنند، تفکر بنیان‌گذار جمهوری اسلامی را رد می‌کنند پس به چه چیزی از این نظام معتقد هستند؟
    تا سال گذشته هیچ‌کس نمی‌آمد عرفان و فلسفه را زیر سوال ببرد. فقط می‌گفتند حرف‌های آقای مشایی اومانیستی است.
    عارفان معروف در عصر اخیر چه کسانی هستند؟ (در عصر اخیر)
    امام، مرحوم شاه‌آبادی، علامه طباطبایی، سیدعلی قاضی، ملاحسین‌قلی همدانی.
    یعنی شما می‌گویید کسانی که الان تفکر مشایی و احمدی‌نژاد را زیر سوال می‌برند، در طولش تفکر اینها را زیر سوال می‌برند؟
    بله، آنان به صراحت می‌گویند اسلام چیزی به نام عرفان ندارد. من می‌خواهم پیچ ماجرا را به شما نشان دهم؛ تا سال گذشته می‌گفتند این تفکر نسبت به انسان اومانیستی است حالا از پس‌پرده یک چیزهایی معلوم شده. چرایش را نمی‌دانم، شاید ما دفاع کردیم و گفتیم تفکرات عرفانی است که حالا خود عرفان را نشان گرفتند.
    خود مشایی چه می‌گوید، تعریف مشایی از عرفان چیست؟
    راجع به انسان گفتم.
    تعریف مشایی از عرفان را بگویید.
    وارد این فضا نشوید؛ من دارم راجع به انسان بحث می‌کنم. کلمه عرفان خیلی چیزها را شامل می‌شود. من گفتم چهار مبنا باعث شده آقای مشایی را منحرف اعلام کنند. اولی تعریف از انسان است؛ حالا تعریف آقای مشایی از انسان چیست؟ تعریف آقای مشایی از انسان همان تعریفی است که عرفا از انسان دارند. می‌گویند انسان موجودی است که پتانسیل بروز و ظهور تمام اسما الهی را دارد؛ یعنی تمام کمال‌های الهی می‌تواند در آینه وجودی انسان منعکس شود.. اینها را آقای رییس‌جمهوری در جایی گفتند، فورا بعضی از آقایانی که خود را فیلسوف هم می‌دانند، ولی عرفان نمی‌دانند به رییس‌جمهوری ایراد گرفتند که درست است انسان بزرگ است ولی نه در خالقیت؛ معلوم شد که عرفان نمی‌دانند.
     آنهایی که به مشایی در زمینه صوفی‌گری ایراد می‌گیرند می‌گویند او رمال است.
    اینها بحث‌های سطحی و پیش‌پا افتاده است. بگذارید اول این مبانی را مطرح کنیم.
     این خیلی مهم است.
    این تفکرها اصلا  به رمالی ندارد.
    شما دارید از مشایی رفع اتهام می‌کنید.
    من دارم می‌گویم ایشان انسان را چگونه می‌بیند؟ جناب مشایی انسان را دارای پتانسیلی می‌بیند که می‌تواند خدا را با همه کمالاتش‌ نشان دهد. متاسفانه خیلی‌ها فکر می‌کنند این یعنی اومانیست. حالا اومانیست چیست؟ وقتی در غرب تفکر اومانیسم برای دفاع از انسان به وجود آمد گفتند انسان در قرون وسطا تحقیر شده، قدر و منزلتش پایین آورده شده، بعد به این نتیجه رسیدند که ما باید انسان را تعظیم کنیم. مسیر اومانیسم رفت به سمتی که دین، انسان را تحقیر کرده. گفتند انسان باید به قدری بزرگ شود که خدا را کنار بگذارد، انسان می‌تواند خدا شود. یعنی می‌تواند جای خدا را از خدا بگیرد و خودش به جای او بنشیند. اما در اسلام این جانشینی با آن به جای خدا نشستن فرق دارد. اما بعضی‌ها نتوانستند اشتراک لفظی را تشکیل دهند و گفتند در غرب هم گفته شده که خدا را باید کنار زد و به جای خدا نشست. در حالی که این جانشینی خدا، خلافت الهی است اما معنی‌اش کنار زدن خدا نیست. یعنی با خدا معنی می‌شود.
    می‌خواهید بگویید مشایی حرف عرفا را می‌زند؟
    بله! در این نگاه باور جناب مشایی عرفانی است. من عرض کردم همیشه در یک عرصه سه طرز فکر وجود دارد. افراط، تفریط و اعتدال.
    مشایی نگاه‌اش به انسان کدام است؟
    نگاه معتدل. معتقدم برخی از آنها که خود را اصولگرا می‌دانند و با این نگاه آقای مشایی به انسان مخالفت می‌کنند نگاه‌شان متحجرانه، تفریطی و قرون وسطایی است. برخی دیگر که زیاد مخالفت نمی‌کنند ولی موافق این نگاه هم نیستند و احیانا ممکن است آقای مشایی را جزو اصولگرایان بدانند نگاه غربی دارند. در ارتباط با «مکتب ایرانی» و نگاه به ایران هم ما یک نگاه تفریطی، یک نگاه افراطی و یک نگاه اعتدالی و صحیح داریم. نگاه تفریطی به ایران این است که حتی برخی می‌گویند زبان رسمی کشور ما باید زبان قرآن باشد. برخی نگاه‌شان تا این اندازه نسبت به ایران منفی است که می‌گویند اصلا لزومی ندارد که نام ایران برده شود. بعضی‌ها هم افراطی هستند که برای ایران فی‌نفسه ارزش ذاتی قایل هستند. اما می‌بینم برای آقایان مشایی و احمدی‌نژاد ایران قابل ستایش است چون بهترین برداشت و قرائت را از دین خدا داشته. بهترین قرائت از حقایق دینی نزد ایرانیان بوده؛ مکتب ایران یعنی بهترین تلقی از اسلام، متاسفانه کسانی که آقای مشایی را متهم به انحراف کردند به غلط برداشت‌شان این بود که ایشان مکتب ایران را در کنار مکتب اسلام گذاشته و خطای اینها بود که اسلام را در حد یک مکتب پایین آوردند. ایشان می‌گوید اسلام دینی است که برداشت‌های گوناگونی از آن وجود دارد.
     و اینجا هم به نظر شما خط اعتدال آن دیدگاهی است که مشایی می‌گوید؟
    آقای مشایی می‌گوید شما مردم ایران را باید تحسین کنید و بگویید آفرین چون بهترین برداشت را از اسلام دارند. چرا این اعتدالی است، چون نه به ایران ارزش ذاتی می‌دهد نه بر سر ایران می‌زند.
     برخی می‌گویند تاکید احمدی‌نژاد بر ایران و ایرانی، بازی با کارت ملی‌گراییست؟
    نیست.
   برخی می‌گویند آقای احمدی‌نژاد برای اینکه عقبه اجتماعی پیدا کند چون می‌داند ایرانی‌ها به ملیت‌شان حساسیت دارند، مثلا در حوادث سال 88 بحث ملی‌گرایی را مطرح می‌کند.
    می‌گویند «ثبت‌العرش ثم‌النقش.» یعنی اول شما ثابت کنید این تفکر ملی‌گرایی است بعد بگویید برای چه از آن استفاده می‌کند.
    مشایی ملی‌گراست؟
    خیر.
    احمدی‌نژاد ملی‌گراست؟
    به آن معنای ناسیونالیستی خیر. مشایی میهن‌پرست نیست ولی میهن‌ستا است.
    اگر یادتان باشد پارسال قرار بود جشن نوروز در تخت‌جمشید برگزار شود، اما مخالفت‌ها به حدی بالا گرفت که دعوت از سران کشورهای همسایه را لغو کردند.
    کشور طبق مصالح باید اداره شود. اما مخالفت‌ها آنقدر زیاد بود که لغو شد.
    منتقدان می‌گفتند این بازتولید جشن‌های 2500 ساله است.
    خیر، چون آن جشن، با نگاه خاصی بود و به ایران در مقابل اسلام ارزش ذاتی می‌داد. برخی‌ها به تمسخر گرفتند آقای احمدی‌نژاد چفیه گردن مجسمه کوروش انداخت، ولی این معنا داشت؛ معنایش این بود که ما کوروش را به عنوان یک جوان شجاع دیندار قبول داریم. چون کوروش دین خدا را نجات داد و کارش قابل ستایش است.
    یعنی می‌خواهید بپذیریم اگر احمدی‌نژاد چفیه، گردن پادشاه هخامنشی می‌اندازد علتش تمجید از کار آن موقعش است و ربطی به سوار شدن بر موج ملی‌گرایی نیست.
    نه! ربطی به سوار شدن بر موج ملی‌گرایی ندارد. مثلا حتی رهبر معظم انقلاب گفتند که من سهراب را مثل یک بسیجی می‌بینم.
     مبنای بعدی متهم کردن مشایی، به قرائت‌های مختلف از دین برمی‌گردد؟
    اصلا فضای سخن آقای مشایی این نیست. تمام گفتار جناب آقای مشایی که او را متهم به پلورالیسم کردند در نحوه عرضه دین قابل تعریف است. من می‌پرسم دین چگونه عرضه می‌شود؟ ما در ارتباط با چگونگی عرضه دین مباحث گوناگونی را باید طرح کنیم. دینداری سه بعد است. بعدی که مربوط به رفتار است و تعبیرش می‌کنند به فقه. بعدی که مربوط به عقل است و تعبیر می‌شود به کلام، فلسفه و مباحث عقلی و بعدی که مربوط به دل است که تعبیرش می‌کنند به اخلاق و عرفان؛ این، معنویات دین است. انسان هم سه بعد دارد؛ جسم، عقل و دل. آنچه که بیشتر از همه در جهان اسلام سیطره داشته، بعد فقهی دین بوده، یعنی بایدها و نبایدها، حرام‌ها و حلال‌ها. وقتی تعلیم و تربیت شما فقهی باشد چطور دین را منتقل می‌کنید؟ تکلیف می‌کنید. یعنی می‌گویید مردم این‌طور باشید یا این‌طور نباشید، این‌طور بپوشید، این‌طور نپوشید؛ آقای مشایی با عرضه دین صرفا به این روش مخالف است.
    مشایی با «باید» و «نباید» مخالف است؟
    الزام صرف، دین را خراب می‌کند؛ موجب پیدایش عکس‌العمل‌های منفی در مخاطبان می‌شود. مثلا حجاب را در این 33 سال چطور عرضه کردیم؟ با باید و نباید؛ مدام گفتیم باید پوشش شما این‌گونه باشد یا نباید پوشش شما این‌گونه باشد. البته این نحو عرضه‌ای است که در همه کشورهای اسلامی وجود دارد. چون آن چیزی که آموخته شده فقط فقه بوده. اما عقل یا همان بعد دوم چیزی به نام باید و نباید درک نمی‌کند؛ عقل راه خودش را دارد؛ روشنگری، تبیین، قانع‌شدن، باورکردن. لذا فیلسوفان هم کارشان این است. شما در کتاب‌های فلسفه اصلا باید و نباید نمی‌بینید، اما کتاب فقه را که باز می‌کنید از ابتدا باید، نباید می‌بینید و حلال است و حرام است. بنابراین عرضه دین با زبان صرفاً الزام از نگاه آقای مشایی کار دقیقی نیست.
     اما باید و نباید برای همین حجاب که مثال زدید دیدگاه رسمی است.
    منظورتان از رسمی چیست؟
     منظورم نظام است، نظام یک کلیت است، این نظر دست‌کم در ایران 33 سال است که اعمال می‌شود.
    و 33 سال است که نگاه مردم به حجاب چگونه است؟
   پس شما می‌گویید حجاب نباید اجباری باشد؟
    من این را نگفتم. فقط بحث حجاب نیست؛ در همه مقولات دینی اگر بخواهد الزام باشد فرار و گریز از دین ایجاد می‌شود. آقای مشایی و احمدی‌نژاد می‌گویند دین باید جهانی شود. می‌گویند اسلامگرایی دیگر قابل عرضه نیست. اسلامگرایی؛ یعنی کار طالبان چون آنها اسلامگرا معرفی شدند. کار طالبان در جهان قابل عرضه نیست، این رویکرد موجب انزوای اسلام می‌شود.
     تفکر مشایی مخالف اسلامگرایی است؟
    مخالف این نوع اسلامگرایی.
   این نوع اسلامگرایی یا مخالف اسلامگرایی؟
    این نوع عرضه اسلام. آقای مشایی سخت با این نحوه عرضه مخالف است و می‌گوید اسلام طور دیگری باید عرضه شود؛ با زبان دل باید عرضه شود. پیامبر اول قلب مردم را فتح کرد، عقل‌شان را به باور رساند آن موقع دیگر از خدا خواسته می‌گفتند چکار کنیم؛ آقای مشایی و رییس‌جمهوری هم همین را می‌گویند که باید با دل آغاز کرد. می‌گویند برو سراغ مقولات فطری که دل‌پسند است؛ از عشق بگو، از امنیت، از صلح. بگو خدا همه شما را دوست دارد.
    پس تکلیف آنچه به عنوان مسلمات شناخته می‌شود، چیست؟
    این مسلمات است که فراموش شده. بحث از عدالت کی در سازمان ملل مطرح شد؟ خبری از آن نبود. احمدی‌نژاد عدالت را مطرح کرد و ببین چقدر دلربایی می‌کند. جنبش وال‌استریت با شعار عدالت راه می‌افتد.
   یعنی جنبش «وال‌استریت» برگرفته از تفکر آقای احمدی‌نژاد است.
    نه! اما کلمه‌ اصلی‌شان عدالت است. می‌خواهم بگویم شعار فطری بین مردم جا باز می‌کند. شما اول باید از مقولات فطری و دل‌پسند در جهان بگویید بعد سعی کنید با گفت‌وگوی عقلانی و منطقی مقولات فقهی را بر مقولات فطری تبیین کنید.
     اما الان اولش نیست که؛ 1400 سال از ظهور اسلام گذشته.
    کجا 1400 سال اسلام بوده؟ مگر عباسی‌ها اسلام را بیان کردند؟ اسم‌شان مسلمان بود. دقت کنید مثلا امام، اول دل جوان‌ها را فتح کرد، عقل‌شان را قانع کرد، بعد آنان اشک می‌ریختند و می‌گفتند بگو برویم جلوی گلوله. یک اندیشمند آمریکایی کتابی نوشته که «سپاه» چاپش کرده؛ با عنوان «قدرت نرم». آن نویسنده می‌گوید قدرت نرم؛ یعنی قدرت عقل و دل و تاکید می‌کند که من این را از آیت‌الله خمینی آموختم. بعد سفارش می‌کند انقلاب‌های رنگین سرمنشأشان همین تفکر باشد؛ می‌گوید دیگر به دنیا لشکرکشی نکنید. حالا ما خودمان نمی‌خواهیم این کار را بکنیم.
    خب با این نحو عرضه مورد نظر مشایی است تکلیف فقه چه می‌شود؟
    عرض می‌کنم که فقه کجا باید مطرح شود.
    شما با حاکمیت اسلام موافق هستید یا نه؟
    متوجه سوال‌تان شدم؛ جواب این نیست که فقه را ببوسیم و کنار بگذاریم؛ جواب این است که ما وظیفه‌مان را انجام نمی‌دهیم. مثلا نسبت به همین حجاب 33 سال است چه کار هنری کردیم؟ چه اتاق فکری برپا کردیم؟ ما باید جامعه را اشباع کنیم از ادله عقل‌پسند در سطوح مختلف؛ اینها را که بیان‌کنیم اصلا نیاز به ضرب و زور نخواهیم داشت.
    حالا اگر تلاش شد دل‌ها فتح شود اما یک عده‌ای دل‌شان فتح نشد، تلاش شد بحث عقلی مطرح شود اما یک عده قانع نشدند، آن وقت براساس تفکری که شما از آن دفاع می‌کنید آنان باید حجاب داشته باشند یا خیر؟
    چرا به جای اینکه پرسش کنید که چرا کار عقلی و قلبی نشده این پرسش را مطرح می‌کنید؟ آن انسانی که قانع نمی‌شود و احساساتش تحریک نمی‌شود کسی نیست جز انسانی که لجباز است. شما لجباز را دشمن می‌بینید یا کسی که می‌خواهد دهن‌کجی کند؟ واقعا چند نفر از مردم این‌طور هستند؟ شما آنها را مردم می‌دانید؟
     بله. ما همه انسان هستیم.
    من که نمی‌گویم انسان نیستند.
     باید با آنان چکار کرد؟
    چه رفتاری باید با انسان‌هایی که با عموم انسان‌ها مقابله می‌کنند کرد؟
    برای من یک ایراد عقلی است. می‌گویم اگر یک عده قانع نشدند و دلشان انباشته نشد براساس تفکر مشایی با آنان چکار می‌کنید؟
    نباید با موازین عمومی مخالفت کنند، با خواسته‌های عمومی مردم.
  اگر مخالفت کردند؟
    مردم با آنها مقابله می‌کنند.
     وظیفه حاکمیت چه می‌شود؟
    من معتقدم به آن جاها نمی‌کشد.
    یعنی باید اجبارا حجاب داشته باشند یا خیر؟
    شما این روشی که گفتم را تجربه کنید، خواهید دید فرض‌تان واقعیتی پیدا نمی‌کند.
    دست‌کم فرض محال که محال نیست؛ براساس فرض محال، یک عده نه دل‌شان انباشته شد نه عقل‌شان راضی، آنان باید چکار کنند؟
    یعنی با فرض اینکه جامعه مملو شد از دلایل عقلی و هنری و احساس‌برانگیز ولی باز بعضی‌ها نخواستند که چنین بکنند؟
    بله؟
    بستگی دارد به مقوله‌اش.
    در مقوله همین حجابی که خودتان مثال زدید که مشایی با این نوع عرضه فعلی‌اش مخالف است و... .
    اگر کارشان لطمه بزند به عفت عمومی، باید الزامی هم در کار باشد.
    و فقه اینجا رخ‌نمایی می‌کند؟
    بله، اما در اینجا دیگر الزام آن گریز و عکس‌العمل منفی را به دنبال ندارد.
    حالا دلایل عقلی آمد، یک عده آدم هم بودند که لجباز نبودند ولی واقعا نه عقل‌شان قانع شد و نه دل‌شان.
    پس هنوز کار کافی صورت نگرفته.
     تا کار کافی صورت می‌گیرد باید حجاب داشته باشند یا خیر؟
    بله.
      پس سایه فقه بر سر این دو مقوله دل و عقل هست؟
    خیر، سایه آنها بر سر فقه افتاده.
    کسی تلاشش را کرد، نه دل من مملو شد و نه عقل من راضی. من به جای اینکه بروم به راه قبول (چون دو راهی است) می‌روم به راه نپذیرفتن.
    یک مقولاتی هست که به جامعه لطمه می‌زند، یک مقولاتی هم هست که به جامعه لطمه‌ای نمی‌زند. مثلا فرض کنید دزدی و سرقت لطمه‌ای به جامعه است.
    حجاب؟
    بی‌عفتی هم ممکن است لطمه‌ای به جامعه باشد. منظورم از عفت همان حجاب است. ممکن است این موجب تحریک دیگران شود.
    چه کسی باعث تحریک شدن را تشخیص می‌شود؟
    هرجایی که لازم است.
     فقه تشخیص می‌دهد؟
    بله.
    من می‌گویم تا من از نقطه یک؛ یعنی نقطه‌ای که الان هستم به نقطه مقصود؛ یعنی جایی که قرار است قانع شوم، برای اینکه از لحاظ دلی و عقلی و نه فقهی حجاب داشته باشم برسم چه اتفاقی برایم می‌افتد؟
    مگر شما فرض‌تان این نیست که جامعه مملو است، از دلایل عقلی اشباع شده.
   یواش‌یواش در حال اشباع شدن است؛ مثلا دو سال زمان می‌برد.
    شما می‌خواهید بگویید مکانیزم جمع اینها با هم چگونه باشد؟
    بله.
    باید روی این فکر شود. این حرف خوبی است که شما می‌زنید.
    یعنی فعلا برایش دلیل متقنی ندارید؟
    اصلا کسی روی اصل این ماجرا فکر کرده؟
    این سوالی است که باید شما پاسخ بدهید و نه من. خب از این مثال بگذریم.
    می‌خواهم بگویم وقتی آقای مشایی می‌گوید جایی برای اسلامگرایی نمانده؛ یعنی جایی برای طالبانیسم نمانده. اما مخالفانش اسم این را گذاشتند پلورالیسم.
    مشایی به تکثرگرایی و برداشت‌های مختلف‌ از دین اعتقاد دارد یا نه؟
    آقای مشایی همان حرفی را می‌زند که آقای احمدی‌نژاد زد؛ گفت یک دین بیشتر وجود ندارد. دین فطری انسان که آن دین را خدا اسلام نامیده، اسمش را هر چیزی می‌خواهید بگذارید. آقای مشایی می گوید من به پاپ گفتم که مسیحیت هم نباید این‌طور اشاعه داده شود. اما اینها اصلا پلورالیسم نیست. مسیحیت حق است، یهود هم حق است. اصلا بحث تکثر نیست. جناب مشایی می‌گوید حقیقت که یکی بیشتر نیست. آقای مشایی می‌گوید حالا شما می‌گویید مسلمان هستم و می‌خواهید اسلام را اشاعه دهید پس برو دنبال اسلام واقعی که همان فطرت است و آن را بیان کن. خودشان به اسلام گرایش پیدا می‌کنند. خود ایشان در یک جلسه‌ای بدون نام بردن از اسلام همه این حرف‌ها را زده.
    در چه جلسه‌ای؟
    جلسه ای با حضور پیروان ادیان گوناگون .
    بیرون از ایران؟
    بله، مطلبی را گفته و همه تصدیق کردند و گفتند همه ما همین حرف‌ها را داریم. گفته خب! همین‌ها که من گفتم اسلام است. اما اگر بروید بگویید فقط اسلام و نه یهود و نه مسیحیت که کار تمام است؛ اسلام را منزوی کردید.
     من می‌گویم این تفکر احمدی‌نژاد در بین اکثریت افرادی که کارشان دین است و از نزدیکان به جناح حاکم هستند مقبولیت ندارد؟
    بله، اما کدام اعتدال و کدام تفریط است. اکثریت می‌گویند یا مسلمان شو یا با تو حرف نمی‌زنم؛ یعنی نوع عرضه دین ما در جامعه نوعی است که گسست به وجود می‌آورد نه پیوست. مثلا با حضور گشت ارشاد؛ آن هم در حالی که به جد مخالف حضور این گشت‌های ارشاد در جامعه هستیم.
    یادتان هست در زمان انتخابات ریاست‌جمهوری یکی از شعارهای حامیان نامزدهای رقیب او این بود که دولت او را «دولت گشت ارشاد» می‌نامیدند.
    بارها آقای احمدی‌نژاد گفت اینها دست من نیست.
    بالاخره ایشان نفر دوم مملکت هستند.
    این یکی از مظلومیت‌های ایشان است.
    چه کسی پاسدار قانون اساسی است؟
    این دیگر خیلی حرف است، آن هم در مورد آقایی که نمی‌تواند برای حامیانش برای کاندیداتوری مجلس تایید صلاحیت بگیرد؛ اگر این آقا حافظ قانون اساسی است چرا نتوانست تایید صلاحیت یک حامی خودش را برای انتخابات مجلس نهم بگیرد.
     یک حامی؟
    حامیان سرشناس را. بنده می‌گویم این‌گونه نیست که شما تصور کنید چون آقای احمدی‌نژاد رییس‌جمهور است می‌تواند جلوی گشت ارشاد را بگیرد. او مخالفت خودش را علنا با کار گشت ارشاد اعلام کرد ولی آنان کار خودشان را ادامه می‌دهند.
    چه کسی وزیر کشور را منصوب می‌کند؛ رییس‌جمهوری.
    بله. من یک سوال از شما می‌پرسم. چند وزیر از دولت آقای احمدی‌نژاد کنار گذارده شدند و بعد ماهیت‌شان معلوم شد؟
     خیلی‌ها.
    معلوم شد که ماهیت همه‌شان ضد تفکر آقای احمدی‌نژاد است.
    پس چرا احمدی‌نژاد منصوب‌شان کرده بود؟
    این یک بحث دیگر است؛ پس نگویید چرا یک نفر در وزارت فلان هنرمندان را این‌طور خطاب کرده است. قطعا آقای احمدی‌نژاد و آقای مشایی با تفکر آن فرد به جد مخالف هستند.
     پس چرا با آن مقابله نکردند؟
    اما آقای مشایی متهم است که با هنرپیشه‌ها می‌نشیند و به آنها پول می‌دهد؛ دیگر مخالفتی عملی‌تر از این؟
    آیا این تضاد نیست که شما ادعا کنید تفکری در مشایی و احمدی‌نژاد هست که صحیح و معتدل است اما آنان افرادی که نسبت به آن تفکر پایبند نیستند را در مسند کار قرار می‌دهند؟
    مثلا نگاه کنید به آقای دانشجو و بحث تفکیک جنسیتی در دانشگاه‌ها.
    کدام آقای دانشجو؟ وزیر علوم یا رییس دانشگاه آزاد.
    آقای دانشجوی وزیر! همین که فرمان تفکیک جنسیتی در دانشگاه‌ها را داد و فورا رییس‌جمهوری مخالفت کرد و گفت این طرح‌های سطحی چیست؟
   این چه ادعایست که می‌کنید! تفکیک جنسیتی در دانشگاه‌ها زیرگوش پاستور در حال اعمال شدن است. مگر فاصله مثلا دانشگاه تهران تا پاستور چقدر است؛ کمتر از چند‌هزارمتر فاصله دارند.
    بین آنچه رخ می‌دهد و آنچه در ذهن آقای احمدی‌نژاد و مشایی وجود دارد، فاصله هست. مگر هرچه جناب مشایی و آقای احمدی‌نژاد فکر می‌کنند اجرا می‌شود؟ اگر این‌طور بود که این همه کنار گذاشتن وزیر لازم نبود.
    به نظر شما با این شواهد موجود باید بپذیریم احمدی‌نژاد مخالف گشت ارشاد است؛ مخالف تفکیک جنسیتی است.
    چرا نپذیرید؟ اگر غیراز این بود کنار گذاشتن وزیران متعدد چه معنایی دارد.
    معنایش این است که احمدی‌نژاد از اول نیروهایش را درست انتخاب نمی‌کند. شما نقل می‌کنید احمدی‌نژاد مخالف گشت ارشاد است، مخالف تفکیک جنسیتی است، مخالف سخت‌گیری است...
    یک وزیر ارشادی داشتیم که وقتی وزیر بود خیلی از فیلم‌هایی که زمان آقای خاتمی مجوز نگرفته بود را مجوز پخش داد. نقادان خیلی ایراد گرفتند و او نقادان را محکوم کرد که متحجرید. اما وقتی کنار رفت، جایگاه همان‌ها را گرفت و همه چیز را زیر سوال برد. شما اول این رفتارهای دوگانه را تفسیر کن بعد من جواب شما را می‌دهم.
    جواب دادن به سوال من البته ارتباطی به تفسیری که می‌خواهید ندارد؛ احمدی‌نژاد چرا پذیرفته از افرادی استفاده کند که تفکرات‌شان با او همخوانی ندارد.
    من فکر می‌کنم شما همه آدم‌های کشور را ارزشی می‌بینید.
    اتفاقا من برعکس می‌بینم؛ یعنی می‌گویید قحط‌الرجال است؟
    قطعا قحط‌الرجال است در مملکت.
    و چون به نظر شما قحط‌الرجال است احمدی‌نژاد مجبور به استفاده از غیرهمفکرانش است.
    با خودتان فکر کردید چرا فقط آقای احمدی‌نژاد و مشایی همفکر هستند؟
    بقایی، رحیمی و...
    آقای بقایی تئوریسین نیستند که؛ تعداد همفکران خیلی نیست.
    اصلا کدام فکر؟
    تعداد همفکران آقای احمدی‌نژاد و مشایی زیاد نیستند.
     شاید تفکرشان درست نیست که زیاد طرفدار و همفکر ندارند؟
    نه، اصلا بحث درستی و غلطی نیست.
    تفکری که همفکرش کم است تفکر مهجوری است.
    پس جواب شما همین است که چرا از آغاز افرادی را که همفکر خودشان نیستند انتخاب نکرده‌اند.
    چون طرفدارانش کم هستند؟
    همین که گفتید.
   کم بودن طرفداران، نشانه ضعف نیست؟
    چکار کنیم؟
     از من نباید بپرسید.
    یعنی من تا همفکر خودم را ندارم وارد عرصه نشوم و هیچ قدمی برای ملت برندارم؟
     اگر مهجور است چطور می‌گویند احمدی‌نژاد این همه طرفدار دارد؟
    مردم فرق می‌کنند.
     یعنی در این چهل و چند‌میلیون، 20 تن، مطابق استانداردهای احمدی‌نژاد نبود که در کابینه به کار بگیرد؟
    20 تا را که گذاشت. دقت کنید می‌بینید تضادی نیست. بسیاری از همین کسانی که علیه آقای احمدی‌نژاد و جناب مشایی جبهه می‌گیرند، چطور قبلا دفاع می‌کردند؛ سوال این است که چطور جناب مشایی و آقای احمدی‌نژاد دو ساله منحرف شدند. مقصود من این است که چرا بسیاری از کسانی که امروز جبهه می‌گیرند قبلا خیلی از دولت و آقای احمدی‌نژاد حمایت می‌کردند.
     جوابش واضح است؛ چون آن موقع از قدرت استفاده می‌کردند.
    من دارم برای شما نفراتی را مثال می‌زنم که بسیار برای آقای احمدی‌نژاد سینه زدند اما کنار که گذاشته شدند، ضد احمدی‌نژاد شدند. اینها هم جزو همان‌ها بودند.
     شما می‌گویید احمدی‌نژاد تفکری که در خیابان به مردم سخت می‌گیرد را تایید نمی‌کند.
    هرگز.
     و می‌گویید احمدی‌نژاد نگاهی که سینماگران و هنرمندان را (که شما می‌گویید باید دل‌ها را از نور خدا انباشته کنند) فاحشه خطاب می‌کند تایید نمی‌کند؟
    اصلا.
     اما به این پاسخ قابل درکی نمی‌دهید که چرا با آن فرد برخورد کرده؟
    چه برخوردی؟ دل اینها خون است.
    اما اگر کسی دل من را خون کند او را کنار می‌گذارم.
    آقای احمدی‌نژاد الان چقدر قدرت کنار گذاشتن برایش مانده؟
    نمانده؟
    نگذارید پرده از بعضی چیزها بردارم.
     بردارید! یعنی مثل گذشته توان جابه‌جایی وجود ندارد؟
    من این را نگفتم ولی یک چیزهایی دیده می‌شود. خیلی مطمئن نباشید؛ شما برای نخستین‌بار در این کشور دیدید ریختند اهالی مطبوعات را با باتوم بزنند با آنان برخورد کنند.
    کجا؟
    در موسسه «ایران».
    برای اولین بار که نبود البته بگذریم، وقتی انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران را در دولت احمدی‌نژاد پلمپ کردند چرا احمدی‌نژاد اعتراض نکرد؟
    من هم همین را به شما می‌گویم! با رییس موسسه «ایران» که مشاور رییس‌جمهوری است برخورد کردند اما کسی اعتراضی نکرد؛ اگر اینجا مشاور من لطمه ببیند و زخمی شود و نتوانم این مسیر را بروم نشان‌دهنده خیلی چیزهاست.
    می‌خواهید چه چیزی را برسانید؟
    دقیقا می‌خواهم چیزی را نرسانم؛ فقط می‌خواهم بگویم اینها علامت سوال است؛ من به اینها می‌گویم مظلومیت.
     آیا این تفکری که شما می‌گویید مشایی و احمدی‌نژاد دارند با مظلومیت جلو می‌رود؟
    خیر.
     چون همین انباشتن دل‌ها از نور و اشباع کردن ذهن‌ها از عقل که شما می‌گویید ابزار می‌خواهد.
    آقای احمدی‌نژاد کماکان جلو می‌رود؛ کتک بخورد جلو می‌رود، زندان ببرند جلو می‌رود. شما ببینید چقدر از حامیان ایشان را گرفتند، اما در آخر هم هیچ جرمی ثابت نشد.
    زیاد نبود تعدادشان؛ چطور وقتی که با دانشجوها و... برخورد می‌شود دولت اعتراضی نمی‌کند؟
    نروید سراغ آن طرف، آن طرف هم همینطور.
     کدام طرف؟
    آن طرف که شما داشتید می‌رفتید.
     احمدی‌نژاد می‌گفت باید با معترضان چکار کرد؟
    بهتر است از این بگذریم؛ برویم سراغ بقیه بحث‌مان.
     خودتان بحث حجاب و تفکیک جنسیتی و... را مطرح کردید. خب! بروید سراغ بحث اصلی‌تان؟
    پس دلیل اتهام پلورالیسم به آقای مشایی و آقای احمدی‌نژاد انتقاد به نحوه عرضه دین از جانب آنان بود که اسلام نباید این‌طور پوست‌کنده در برابر ادیان دیگر قرار بگیرد.
    احمدی‌نژاد و مشایی هم معتقدند راه‌های مختلفی برای رسیدن خدا هست.
    این را نمی‌گویند؛ آقای مشایی و آقای احمدی‌نژاد «پلورال» نیستند. اینها می‌گویند اسلام را نباید مثل چماق علیه ادیان دیگر استفاده کرد و این را اسلامگرایی می‌نامند. اعتدال می‌گوید از اسلام به دیگر ادیان حرف عاشقانه بزنید تا جلب شوند؛ و ایشان دارد این‌گونه حرف می‌زند.
     پس چرا در جامعه رفتارهای متضادش را از جانب همین سیستمی که اداره‌کننده‌اش احمدی‌نژاد است می‌بینیم؟
    باز برگشتید سرنکته اول. به‌خاطر همین می‌گویم ایشان با گشت ارشاد و تفکیک جنسیتی مخالف است.
    ولی این تضاد را پاسخ نمی‌دهید که پس چرا این رفتارها ادامه پیدا می‌کند.
    به خاطر اینکه نمی‌خواهند آقای احمدی‌نژاد ادامه پیدا کند.
     احمدی‌نژاد که یک‌سال دیگر دوره‌اش تمام می‌شود.
    بله اما باید تفکر آقای احمدی‌نژاد به‌وجود بیاید.
    پس کی؟ هفت سال گذشت.
    به وجود آورده.
     بگذارید این‌گونه بپرسم که به نسبت سال اول دولت احمدی‌نژاد تا الان جامعه به سمت فضای بازتری حرکت کرده یا بسته‌تر؟
    باید آمار بگیرید.
     شما چه می‌بینید؟
    در فضای هنر پرخاش زیاد شده اما آزادی بیشتر شده؛ یعنی فیلم‌هایی می‌سازند در اعتراض به همه چیز.
    کدام فیلم؟ برخی از فیلم‌ها اصلا اجازه اکران پیدا نمی‌کند.
    الان حرف‌ها خیلی پوست‌کنده‌تر بیان می‌شود.
     فضای دانشگاه‌ها آزادتر شده یا بسته‌تر؟
    آزاد‌تر شده.
    پس برخی برخوردها و اخراج فعالان دانشجویی و بستن تشکل‌ها نشانه چیست. همین‌هایی که شما می‌گویید احمدی‌نژاد با آن مخالف است؛ اگرهم که برخوردی نیست که پس احمدی‌نژاد با چه مخالف است و شما بر کدام مخالفت‌های او تاکید می‌کنید؟
    اگر جریان‌های سال 88 را می‌گویید، آن بحث دیگری است.
    من قبل از سال 88 را می‌گویم. دانشجویانی که فوق‌لیسانس قبول شدند اما «ستاره‌دار» شدند و اجازه تحصیل پیدا نکردند.
    شما توجه کنید که مخالفان تفکر آقای احمدی‌نژاد هنوز در کشور یک قدرت هستند. ولی تفکر آقای احمدی‌نژاد جای خودش را باز کرد. در هفت، هشت سال گذشته هنوز کسی تفکر آقای احمدی‌نژاد را نمی‌شناخت اما الان تبدیل به یک تفکر مطرح شده.
     و تا الان مانع‌تراش‌ها پیروز بودند یا احمدی‌نژاد.
    به نظر من آقای احمدی‌نژاد.
    اگر پیروز بوده پس چرا مظلوم می‌دانیدش؟
    پیروزی سطوحی دارد، بارزه‌های قابل مشاهده‌ پیروزی آخرین سطح است. اما یک سطح پیروزی، پیروزی فکر است. الان فکر مقابل آقای احمدی‌نژاد؛ یعنی تحجر، به شدت در حال زمین خوردن است؛ یعنی مردم این نوع تفکر چماقی برای عرضه دین را دیگر باور ندارند.
     پس الان احمدی‌نژاد در سطوح پایین‌تر به پیروزی رسیده و اگر به پیروزی نهایی برسد تمام این فشارهایی که می‌گویید با آن مخالف است برداشته می‌شود و جامعه بازتری خواهیم داشت؟
    آزادتر است و دین عاشقانه به مردم عرضه می‌شود.
     و وقت آن پیروزی نهایی کی می‌رسد؟
    اصلا روی اینها نمی‌شود زمان گذاشت، باید بکوشیم در ترویج فرهنگ.
     یعنی احمدی‌نژاد با وجود دو پیروزی در انتخابات ریاست‌جمهوری هنوز به پیروزی نهایی نرسیده؟
    صدها سال است عرضه اسلام عرضه الزامی بوده، آن وقت شما فکر می‌کنید با دو دوره ریاست‌جمهوری، می‌شود فرهنگ عرضه دین را عوض کرد.
     با چند دوره می‌شود؟
    خیلی طول می‌کشد.
     از کجا معلوم است آن سنگ‌اندازهایی که گفتید همچنان سنگ‌اندازی‌شان را ادامه ندهند؟
    سنگ بیندازند، به خیر تمام می‌شود. چون هر چه سنگ بیندازند زشتی رفتار، مقابل آقای احمدی‌نژاد شفاف‌تر می‌شود و هر چقدر زشتی شفاف‌تر شود خوبی زودتر پیروز می‌شود؛ زیادشدن مقابله با تفکر جناب مشایی و آقای احمدی‌نژاد از علایم پیروزی است.
     مبنای بعدی‌ای که گفتید مشایی را با توجه به آن منحرف می‌خوانند، سکولاریسم.
    بله! مخالفت‌های آقای احمدی‌نژاد با این طرز عرضه اسلام بعضی‌ها را بر آن داشت که بیایند بگویند روش عرضه کنونی اسلام، نحوه عرضه روحانیت است. روحانیت این‌طور اسلام را عرضه می‌کند پس آقای احمدی‌نژاد با این تفکر با روحانیت مخالفت می‌کند. سخنانی که آقای رییس‌جمهوری از آینده جهان در مدیریت مهدوی گفت عده‌ای را بر آن داشت که بگویند ایشان نظام ولایت را اینجور باور ندارد و ما تا ولی‌فقیه داریم چه چیزی کم داریم و چه غصه‌ای داریم که بخواهیم از نظام مهدوی و مهدی و مدیریت مهدوی سخن بگوییم. اما اینها همه برداشت‌های غلط و نادرست از نظام مهدویت است.
    چرا برداشت غلط؟
    اولا هیچ فقیهی نگفته به خاطر ولایتی که فقیه بر جامعه دارد ما هم نیازمند به منجی و موعود نیستیم. آن هم در حالی که نیاز به منجی و موعود نیازی قطعی، حتمی و جدی است. آقای احمدی‌نژاد و مشایی وقتی از مهدی یاد می‌کنند می‌گویند روند یکپارچه شدن جهان به سمت حکومت مهدوی است و باید این را نشان داد تا جهان به سمت یکپارچگی برود. اما برخی این را تضعیف ولایت‌فقیه می‌دانند. من نمی‌خواهم نام ببرم اما برخی آقایان متاسفانه مساله ولایت‌فقیه را در برابر نحوه عرضه مدیریت مهدوی مطرح کردند؛ این‌گونه هم ولایت‌فقیه را تضعیف کردند، هم تفکر مهدویت را.
    در بحث سکولاریسم هم لابد نگاه معتدل به دین را متعلق به مشایی می‌دانید.
    ما به ولایت‌فقیه باید به‌عنوان ولایت عصر غیبت نگاه کنیم نه به عنوان پایان‌بخش مسیر جهانی. نباید این‌طور تصور شود که چون فقیه هست دیگر نیازی به ظهور مهدی نیست. اگر احمدی‌نژاد در صحن سازمان ملل از مدیریت مشترک جهانی یاد می‌کند برای این است که جهان در مسیر یکپارچگی شتاب بگیرد.
     خب اگر این است چرا از جانب برخی افراد و روحانیان شناخته شده و شناخته نشده با این تفکر مخالفت می‌شود؟
    تفریط همین است دیگر؛ آنها باید در نگاه‌شان تجدیدنظر کنند.
    آنان تجدیدنظر که نکرده‌اند هیچ، مشایی را خواستار «اسلام منهای روحانیت» معرفی کردند.
    این پاسخ نباید اینجا باشد و باید اینجا هم باز هم مثال حجاب کارکرد دارد. بعضی از آقایان در مساله برخورد با مفاسد بدحجابی یا بی‌حجابی گفتند حالا که کار به اینجا رسیده باید برخورد شود. اما برخورد راه نیست. در حالی‌که اصلا برخورد وضع را بدتر می‌کند، ما در همه میدان‌ها فضایی را به وجود آوردیم تا چند مامور بایستند تا چند خانم بتوانند خانم‌های دیگر را جلب کنند و به آنها «تذکر» بدهند. یک روز از یک میدانی رد می‌شدم، یک خانمی تا دید ماموران در میدان ایستادند سریع مسیر را عوض کرد.آن وقت بعضی از آقایان، شاید بنابر گزارش‌های غلطی که به آنان می‌رسد می‌گویند دیگر چاره‌ای جز برخورد با بدحجابان نمانده و بعد اگر آقای احمدی‌نژاد آمد و گفت برخورد نه؛ نتیجه این است که مدعی می‌شوند آقای احمدی‌نژاد با علما مخالف است چون حرف علما را گوش نمی‌دهد. اما آقای احمدی‌نژاد با مراجع مخالف نیست. اگر آقای احمدی‌نژاد می‌گوید با این روند عرضه دین مخالفم این یعنی اینکه من با مراجع مخالف هستم؟
    خب برخی موافق این نحوه عرضه دین هستند دیگر.
    بله، آقایان خودشان چنین معادله‌ای درست کردند و به این نتیجه رسیدند. بعد هم به آقای احمدی‌نژاد گفتند چرا حرف مراجع را گوش نمی‌دهید. اما مگر مراجع می‌گویند این کار را بکنید و این‌گونه برخورد کنید. مطالب را غلط به گوش برخی مراجع می‌رسانند و آنان را طوری تحریک می‌کنند که احساس کنند چاره‌ای جز این نمانده که ماموران در خیابان، موضوع را جمع کنند. من احساس می‌کنم گاهی اوقات فضا را به‌گونه‌ای ترسیم می‌کنند که برخی مراجع احساس کنند الان فحشا در خیابان به صورت علنی انجام می‌شود.
     یعنی این گروه از مراجع خودشان نمی‌آیند به خیابان‌ها تا ببینند چه خبر است؟
    این بحث دیگری است. من در جمع «انصار حزب‌الله» صحبت می‌کردم؛ گفتند فلان مسوول در مورد برخورد با بدحجابان هفته قبل گفته اگر دیدید یک دزد از دیوار مردم بالا می‌رود نیروی انتظامی نباید جلویش را بگیرد؟ باید کار فرهنگی بکند؟ گفتم این چه حرفی است. دزدی که از خانه مردم بالا می‌رود با یک خانم که بدحجاب است یکی است؟ یعنی می‌خواهم بگویم به این شکل قیاس می‌کنند. اما با این قیاس‌ها ما به کجا می‌رسیم؟ بعد حالا آقای احمدی‌نژاد با این نوع برخورد مخالفت می‌کند می‌گویند چرا حرف مراجع و علما را گوش نمی‌کنی، پس تو ضدروحانی هستی.
    پس می‌گویید احمدی‌نژاد با مراجع هماهنگ است؟
    این چه پرسشی است! اگر برخی آقایان بگویند با مردم برخورد کنید اما آقای احمدی‌نژاد این حرف را گوش نمی‌دهد به تبعیت از ولی‌فقیه است که گوش نمی‌دهد. چون ولی‌فقیه چنین اجازه‌ای نمی‌دهد. آقای احمدی‌نژاد بازوی چه کسی است؟ شما جواب بدهید.
     خودتان جواب بدهید؟
    بازوی یک فقیه است که ولی جامعه است؛ اگر آقای احمدی‌نژاد بخواهد اطاعت کند باید از او اطاعت بکند و اگر از کسان دیگری اطاعت کند این مخالفت با ولی‌فقیه است.
     یعنی می‌گویید نگاه احمدی‌نژاد به اسلام منطبق بر تفکرات رهبری است؟
    بنده خیلی راحت عرض می‌کنم که آقای احمدی‌نژاد حق ندارد تابع فقیه دیگری جز ولی‌فقیه باشد.
     میزان تایید احمدی‌نژاد و دولت توسط مراجع بیشتر شده؟
    بروید بپرسید.
     می‌بینیم که میزان تاییدها کمتر شده؛ دست‌کم در بعد رسانه‌ای.
    اگر فکر می‌کنید به این شکل است، پس هست.
    مثلا نمونه شاخصش آیت‌الله مصباح‌یزدی است. مصباح‌یزدی را روزی به عنوان پدر فکری جریان احمدی‌نژاد مطرح می‌کردند اما امروز از او به‌عنوان پدر فکری جریانی نام می‌برند که مخالف تفکر احمدی‌نژاد است؛ نظرتان راجع به این تضاد چیست؟
    آیت‌الله مصباح هیچ موقع نگفتند ما مخالف تفکر آقای احمدی‌نژاد هستیم.
     تندترین انتقاد‌ها را از مشایی کرده است؛ احمدی‌نژاد هم که خودش را عین مشایی و مشایی را عین خودش اعلام کرده است.
    خواستند احمدی‌نژاد و آقای مشایی را از هم جدا کنند و این کار درست نیست.
     چه کسانی؟
    همین‌ها؛ می‌خواستند بگویند احمدی‌نژاد با مشایی فرق می‌کند. می‌گفتند ما احمدی‌نژاد بدون مشایی را می‌خواهیم.
    من می‌گویم به آیت‌الله مصباح به عنوان یک شاخص بخشی از اصولگرایان در بعد دوری و نزدیکی روحانیت به احمدی‌نژاد نگاه کنید.
    شما هر طور دوست دارید نگاه کنید ولی اگر می‌خواهید بدانید من چطور نگاه می‌کنم باید بگویم لازم نیست من هر جور نگاه می‌کنم را به شما بگویم.
     قبول دارید آیت‌الله مصباح‌یزدی (به عنوان یک ملاک) که روزگار نه چندان دوری با احمدی‌نژاد همراه بوده امروز به نوعی دیگر می‌اندیشد؟
    اگر شما می‌گویید این‌گونه است پس حتما هست.
     چطور این فاصله ایجاد شده؟ این فاصله ناشی از چیست؟ برای این هم یک دلیل عقلی بگویید. از خط اعتدال و افراط و تفریط.
    من اینجا یک چیزهایی دارم ولی نمی‌گویم. اما می‌گویم اتهام انحراف باطل است. هرکسی اتهام انحراف به این تفکراتی که بنده عرضه کردم؛ یعنی به مکتب ایرانی، به کرامت انسانی، به عرضه عاشقانه اسلام بزند حرفش کاملا باطل است.
     آیا اتاق فکری برای مقابله با مشایی وجود دارد. یعنی یک گروهی که بخواهند جلساتی بگذارند و...
    بله وجود دارد.
    چه اتاقی است؟ چرا این کار را می‌کنند؟
    برخی از سایت‌ها که نمی‌خواهم نام‌شان را ببرم که تحت یک مرکزیت هستند.
     فکر نمی‌کنید شأن خیلی زیادی برای آقای مشایی قایل می‌شوید.
    من این فکر را قبول دارم، این فکر را نجات‌دهنده دین می‌دانم. من فکر می‌کنم این تفکر هیچ وقت خاموش نمی‌شود.
    این شأن زیادی نیست.
    نه، چون دین در حال لطمه خوردن است.
     فکر نمی‌کنید کار این جریان آخرش به جاهای باریک می‌کشد؟
    قطعا! ولی تفکر از بین نمی‌رود، بلکه رشد می‌کند.
     مشایی در مورد حرف‌هایی که در موردش می‌زنند چه می‌گوید؟
    اگر این مقابله‌ها با آقای مشایی نمی‌شد من اصلا نمی‌آمدم دفاع کنم. احساس کردم مشایی را خیلی مظلوم کرده‌اند. خودشان یک کاری کردند من هم آمدم برای دفاع از تفکر آقای مشایی و دیگران هم دارند برای دفاع از تفکر آقای مشایی می‌آیند. اندک‌اندک جمع مستان می‌رسد.
    یعنی شما فکر می‌کنید که مشایی حذف‌شدنی نیست.
    فکرش را می‌گویید یا جسمش را.
     تفکرش را می‌گویم.
    نه، تفکر آقای مشایی ماندگار است. می‌توانم اظهارنظر کنم که تفکر آقای مشایی دیگر تثبیت شده و تبدیل می‌شود به یک جریان مهم فکری.
    شده یا می‌شود.
    من فکر می‌کنم می‌شود.
    زمانش کی است؟
    به‌زودی؛ هر چقدر بیشتر مخالفت بکنند زودتر.
     فکر می‌کنید زمانش کی است؟
    نمی‌دانم، بستگی دارد به اینکه چقدر مخالفت کنند.
    اگر بازداشتش کنند باز هم از او دفاع می‌کنید؟
    قطعا. این فکر من است، نه فکر امسالم، نه فکر پارسالم. من حدود 30 سال است این‌گونه فکر می‌کنم.
     فکر می‌کنید این حرف‌هایی که راجع به مشایی می‌زنند چه باوری در مردم نسبت به او ایجاد کرده است؟
    بعضی‌ها را بدبین و شبهه‌دار کرده.
    به ضررش تمام شده یا به نفعش؟
    روی هم حساب کنیم اتهام‌ها و اتهام‌زنی‌ها به سود جناب مشایی شده است.
    و این سود کجا خودش را نشان می‌دهد؟
    در به وجود آمدن یک فکر.
    ولی خیلی‌ها می‌گویند این دوره تمام شود با مشایی برخورد می‌شود.
    اینها آدم‌های کوته‌فکری هستند.
    می‌خواهم بدانم بعد از پایان دوره آقای احمدی‌نژاد چه بر سر این تفکر می‌آید؟
    شتاب این جریان بیشتر می‌شود.
    و نمود اصلی را از کی نشان می‌دهد؟
    شاید تا چهار ماه دیگر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۶:۱۴
محمد ثقفی

سفر "المار ممدیاراف"، وزیر امور خارجه جمهوری آذربایجان، به اراضی اشغالی باعث افزایش تشنج در کشورهای حاشیه دریای خزر شد. سفر این مقام بلندپایه جمهوری آذربایجان به سرزمین‌های اشغالی در حالی صورت گرفت که این کشور همواره منکر روابط گسترده و سیاسی خود با رژیم صهیونیستی بوده است.

به گزارش خبرنگار سیاست خارجی باشگاه خبرنگاران ، "المار ممدیاراف"، وزیر امور خارجه جمهوری آذربایجاندر سفری چهار روزه به سرزمین‌های اشغالی  با مقامات عالی‌رتبه رژیم صهیونیستی ملاقات داشته است. 

نخستین سفر "ممدیاراف" به اراضی اشغالی در حالی صورت گرفته که مقامات "جمهوری آذربایجان" همواره روابط خود با این رژیم را مخفی کرده وهیچ‌گاه به طورعلنی به روابط تجاری و سیاسی خود با صهیونیست‌ها اشاره نکرده‌اند. سفر"المارممدیاراف" نخستین سفر در سطح وزیرامورخارجه به سرزمین‌های اشغالی است.


روابط پشت پرده و گسترده رژیم صهیونیستی و جمهوری آذربایجان

از دهه 1990 به بعد، به دنبال آزادسازی تجارت جمهوری آذربایجان، شرکت‌های اسرائیلی در این کشور به صورت تدریجی و مورچه‌وار نفوذ کردند. شرکت "Bezeq" که یک شرکت بزرگ ارائه سرویس‌های مخابراتی در سرزمین‌های اشغالی است، در سال 1994 بخش عمده‌ای از سیستم‌های مخابراتی جمهوری آذربایجان را خرید.

شرکتBakcell""  رژیم صهیونیستی با همکاری وزارت ارتباطات جمهوری آذربایجان، اولین اپراتور تلفن همراه را در این کشور راه‌اندازی کرد.

شرکت مدکان نیز در بخش نفت و گاز جمهوری آذربایجان سرمایه‌گذاری کرده است. در واقع تا سال 2005 رژیم صهیونیستی از دهمین شریک تجاری به رتبه پنجم جمهوری آذربایجان تبدیل شد. یک‌ششم از ذخیره نفت اسرائیل و 30 درصد از کل انرژی این رژیم توسط جمهوری آذربایجان تامین می‌شود.

 


جمهوری آذربایجان، آشیانه مخفی رژیم صهیونیستی

از جمله اهداف عمده رژیم صهیونیستی از حضور همه جانبه در جمهوری آذربایجان و مرزهای شمالی ایران، اعمال فشار بر جمهوری اسلامی ایران و هدایت فعالیت‌های اطلاعاتی و امنیتی علیه ایران است. 

الهام علی‌اف" رئیس جمهوری آذربایجان، روابط کشورش با اسرائیل را به مثابه کوه یخی دانسته است که ۹ دهم آن زیر آب است. روابط پیچیده بین این دو رژیم در سال‌های اخیر، جمهوری آذربایجان را به پایگاهی امن برای جاسوسان و تروریست‌های دانشمندان هسته‌ای ایران بدل کرده است. در واقع، جمهوری آذربایجان به یک منطقه آلوده اطلاعاتی تبدیل شده که در آن رژیم صهیونیستی با سرمایه‌گذارهای فراوان توانسته آشیانه‌ای امن برای جاسوسان خود به وجود آورد. 


ارتش صهیونیستی جمهوری آذربایجان

جمهوری آذربایجان به علت هم مرز بودن با ایران، موقعیت استراتژیک مناسبی را برای ایجاد یک پایگاه نظامی در اختیار رژیم صهیونیستی قرار داده است. در سال 2009، با حضور شیمون پرز در جمهوری آذربایجان، روابط نظامی افزایش بسیار زیادی یافت. در سال 2012، شرکت صنایع هوا فضای اسرائیل(IAI)،1.6 میلیارد دلار موشک‌های دفاعی و پهپاد در اختیار جمهوری آذربایجان قرار داد.

در واقع رژیم صهیونیستی با بهره­‌گیری از جمهوری آذربایجان به دنبال اجرای برنامه‌های سیاسی خود در خاورمیانه است. فروش گسترده تسلیحات نظامی به جمهوری آذربایجان تنها به منظور استفاده ابزاری از این کشور برای اجرای نقشه‌های شوم این رژیم است. نزدیک شدن به ایران و توهم تهدید نظامی حمله به تسلیحات هسته‌ای این کشور، تنها هدف رژیم صهیونیستی برای حضور وسیع در جمهوری آذربایجان است.

اسلام‌ستیزی فاحش دولت جمهوری آذربایجان

نفوذ رژیم صهیونیستی در دولت و مقامات رژیم صهیونیستی، در لایه‌های فرهنگی جمهوری آذربایجان نیز نفوذ کرده است.

حدود نود درصد جمعیت جمهوری آذربایجان را مسلمانان شیعه تشکیل می‌دهند، اما دولت این کشور با تبعیت از اربابان صهیونیست خود، در طی دهه گذشته مخالفت با دین اسلام را تشدید کرده وکاملا آشکارا در حال اسلام ستیزی است.

 در طی چند سال گذشته، "حیدر علی‌اف"و پسرش"الهام علی‌اف" به تدریج و با پیاده‌سازی نقشه‌های اسلام ستیز و صهیونیستی، این کشور  را از همه نظر آلوده کرده‌اند. برای رسیدن به این هدف، خانواده "علی‌اف" برنامه‌های مختلفی نظیر برگزاری مسابقات یورو-ویژن Eurovision را پیاده کرده که همگی با هدف از بین بردن اسلام و تبدیل این کشور به کشوری لائیک به اجرا درآمده‌اند.

برگزاری مسابقات یورو - ویژن در سال 2011، دادن مجوز برای راهپیمایی هم‌جنس‌بازان، بازگشایی اولین مدرسه یهودی در شهرباکو، ممنوعیت پخش صدای اذان از مساجد، اعمال محدودیت بر حوزه‌های علمیه و مدارس دینی، ممنوعیت حجاب اسلامی در اماکن عمومی ،ازجمله فعالیت‌های دولت جمهوری آذربایجان برای نابودی دین اسلام در این کشور بوده است.



اهداف "المار ممدیاراف" از سفر به رژیم صهیونیستی

در طی سفر چهار روزه این مقام جمهوری آذربایجان به اراضی اشغالی، وی با تعدادی از مقامات صهیونیستی ملاقات داشته است. "شیمون پرز"، رئیس‌ رژیم صهیونیستی و "بنیامین نتانیاهو"، نخست‌وزیر این رژیم، از جمله افرادی بودند که "ممدیاراف" با آن‌ها ملاقات داشته است.

بنابراظهارات سخنگوی رسمی دولت جمهوری آذربایجان، هدف اصلی از سفر"المار ممدیاراف"، تقویت روابط دو جانبه و افزایش مراودات تجاری با رژیم صهیونیستی بوده است. "شیمون پرز" در دیدار با "المار ممدیاراف"از این کشور به خاطر نقشی که در برهم زدن امنیت ایران در منطقه ایفا می‌کند، تشکر کرد. بنابرگزارش‌های منتشر شده، "المار ممدیاراف"هم گفت که جمهوری آذربایجان به دنبال فرصتی برای گسترش روابط با این رژیم است.

"ممدیاراف" با "آویگدور لیبرمن" رئیس حزب دست راستی "اسرائیل خانه من" که هم اکنون کرسی ریاست کمیته امنیتی و امور خارجی کنست رژیم صهیونیستی را در دست دارد، دیدار کرده است.

"آویگدور لیبرمن" با تاکید بر این که جمهوری آذربایجان به شریکی مهم و مطمئن برای رژیم صیونیستی تبدیل شده است، اعلام کرد: در این دیدار درباره افزایش تسهیلات صدور روادید میان دو طرف و گسترش همکاری های سیاسی، تجاری و انرژی گفتگو شد.

نگرانی‌های کشورهای منطقه از نفوذ افکار صهیونیستی به جمهوری آذربایجان

سفر دیپلماتیک به اراضی اشغالی و تحکیم روابط سیاسی و تجاری با رژیم صهیونیستی، نگرانی‌های زیادی را در منطقه به وجودآورده است. کشورهای همسایه جمهوری آذربایجان، از جمله ایران و روسیه، حضور رژیم صهیونیستی در این کشور را خطری بزرگ برای امنیت کشورهای حاشیه دریای خزر می‌دانند. 

انتهای پیام/


       
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۴:۵۰
محمد ثقفی

جزایر سه‌گانه کشورمان در سواحل نیلگون خلیج همیشه فارس به عنوان بخشی از خاک جمهوری اسلامی ایران به دلیل طبعیت بکر و زیبا، چشم هر بیننده‌ای را به خود خیره می‌کند.
به گزارش خبرنگار اعزامی باشگاه خبرنگاران؛ جزایر سه‌گانه ابوموسی، تنب بزرگ، و تنب کوچک ایران در سواحل نیلگون خلیج همیشه فارس به عنوان بخش مهمی از خاک جمهوری اسلامی ایران در جنوب این مرز و بوم قرار دارد.

این جزایر به دلیل طبیعت بکر و زیبا  چشم هر بیننده‌ای را به خود خیره می‌کند؛ تصاویر زیر مربوط به جزایر ابوموسی، تنب بزرگ، تنب‌کوچک، سیری، هنگام و قشم است.







































گزارش تصویری از: وحید عظیم‌نیا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۴:۴۸
محمد ثقفی

در این گزارش می توانید بهترین و پر بازدیدترین نرم افزارهای این هفته ی دریچه را دانلود کنید؛ نرم افزار هایی که به انتخاب شما جمع آوری شده است.
به گزارش خبرنگار افتخاری دریـچــه فناوری اطلاعات باشگاه خبرنگاران؛ بسته هفتگی دریچه از این هفته شما را در جریان تازه ترین و بهترین نرم افزارها قرار می دهد.
آن دسته از کاربرانی که هر روز نمی توانند به صفحه دریـچــه سر بزنند می توانند آخر هفته بهترین ها را در قالب یک بسته خبری دریافت کنند.


برنامه مدیریت فایل در اندروید + دانلود
نرم افزار ASTRO File Manager v4.3.477 یکی از معروف ترین و قدرتمندترین نرم افزارهای مدیریت فایل در گوشی های اندروید است. برنامه ای که به شما این امکان را می دهد تا به آسانی فایل های داخل گوشی خود را ویرایش کنید، تغییر نام دهید،حذف کنید،کپی نمایید و در قسمت های مختلف گوشی که با فایل منیجر گوشی نمی شود دسترسی داشت دسترسی پیدا کنید. از اطلاعات خود Backup تهیه کنید و به جستجو در گوشی اندروید خود بپردازید.




قابل نصب بر روی اندروید نسخه 1.5 به بالا حجم فایل: 4.50mb
بـرای دانـلود ایـنجا را کـلیک کـنید.


جاوا؛

مرورگر پرسرعت و قدرتمند ibibo iBrowser + دانلود

این برنامه دارای امکانات فراوانی از جمله مدیریت دانلود،  جستجوی قدرتمند، کاهش هزینه اطلاعات تا 85 ٪  و ... است. این مرورگر فوق العاده قدرتمند و کم حجم  را هم اکنون از سایت باشگاه خبرنگاران جوان دریافت کنید.

حجم نرم افزار: 550 کیلوبایت




بهترین نرم ‏افزار ضدویروس رایگان + دانلود

نرم‌افزار Panda Cloud Antivirus Free برای پنج سال متوالی به عنوان نخستین نرم‌افزار رایگان ضدویروس مبتنی بر فناوری ابری موفق به کسب تاییدیه کیفی و عملیاتی از طرف مرکز معتبر AV-Testشده است‌. 


محصول Free Panda Cloud AntiVirus قادر است در بخش حفاظت، صد درصد برنامه‌های مخربی را که در فضای وب و ایمیل‏ها گسترش یافته است شناسایی کند‌. 

میزان اشتباه این نرم افزاردر بخش هشدارهای غلط و انسداد اشتباه وب‌سایت، شناسایی نرم‏ افزارهای قانونی به عنوان تروجان، هشدارهای غلط هنگام نصب نرم‏افزارهای قانونی و مسدودسازی آنها صفر اعلام شده و بهترین عملکرد را در بین سایر محصولات امنیتی به خود اختصاص داده است‌.

بـــرای دانـــلود ایـــنجا را کـــلیک کـــنید.


رایانه؛

بهترین برنامه برای برگرداندن فایل‌های پاک شده + دانلود

Ontrack EasyRecovery یکی از بهترین برنامه های ریکاوری می باشد که کاربران زیادی را مجذوب خود کرده است. در سمت چپ این نرم افزار گزینه هایی وجود دارد که به کمک آنها می توانید اطلاعات حذف شده تان را به هرنوعی که حذف شده اند برگردانید . چه اطلاعاتی که از طریق shift + delete حذف شده اند و چه اطلاعاتی که به واسطه ی فرمت درایو از دست رفته اند و … .


با توجه با اینکه اطلاعات مورد نظرتان که حذف شده اند از چه نوعی هستند (عکس ، فیلم و …) می توانید محدوده ی جستجوی نرم افزار را محدودتر کنید تا بتوانید سریع تر به اطلاعات مورد نظرتان برسید. همچنین با این برنامه می توانید فایل های آسیب دیده ی Access ،Excel ، Word ، Power Point و Zip را تعمیر کنید.

برای دانلود Ontrack EasyRecovery Professional 6.22اینجا را کلیک کنید.

رایــانه؛

مدیریت ساده و سـریع فـایروال ویـندوز + دانلـود

سیستم عامل های مایکروسافت هم اکنون به صورت پیش فرض از یک فایروال قدرتمند مخصوص به خود به صورت رایگان بهره می برند. اما متاسفانه آن ها از رابط کاربری چندان ساده ای برای ایجاد قوانین برای ارتباطات برنامه ها و ...بهره نمی برند و در برخی از مواقع برای انجام این پیکربندی ها کار کمی پیچیده می شود.
Windows Firewall Control یک برنامه کوچک بسیار مفید می باشد که عملکرد فایروال ویندوز را گسترش می دهد و دسترسی سریع به گزینه های پراستفاده فایروال ویندوز را در پنجره هایی مرتب و ساده فراهم می کند. این برنامه بعد از اجرا در سینی ویندوز قرار می گیرد و به کاربران امکان استفاده راحتر و آسان از فایروال ویندوز را می دهد بدون اینکه زمان های زیادی را برای کار با فایروال ویندوز صرف کنند.


حجم فایل:387.36 کیلوبایت

راهنمای نصب

1- نرم افزار را نصب کرده و سپس اجرا کنید.
2- فایل Keygen.exe را از درون پوشه Keygen اجرا کرده و شماره سریالی تولید کنید.
3- نرم افزار را با اطلاعات تولید شده توسط Keygen رجیستر کنید. 
برای دانلود نرم افزار اینجا را کلیک کنید

اندروید؛

شما هم به جمع 90 میلیونی Camera360 بپیوندید+دانلود

برنامه Camera360 بیش تر از 90 میلیون کاربر دارد که این به دلیل امکانات و ویژگی های منحصربه فرد این نرم افزار می باشد. با Camera360 خواهید توانست هنگام عکس برداری برروی تصاویر خود افکت های مختلفی ایجاد کرده وهنر عکاسی خود را بهبود بخشید.



برای دانلود Camera360 برای اندروید اینجا را کلیک کنید.

یک تم زیبا برای اندروید + دانلود
یک لانچر زیبا برای اندروید که می تواند فضای صفحات گوشی هوشمند شما را بسیار زیبا کند.


برای استفاده از این تم باید نرم افزار 
برای اندروید 2.0 به بالا

برای دانلود اینجا را کلیک کنید.


گـزارش از سـالار واعـظی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۴:۴۸
محمد ثقفی

با بلوتوث شماره تلفن فرد دلخواهتان را بدست آورید! + دانلود

شما می توانید بعد از نصب این نرم افزار بر روی موبایل خود ،شماره تلفن طرف مقابلتان را به راحتی بدست آورید.
به گزارش دریچه فناوری اطلاعات باشگاه خبرنگاران ؛ نرم افزار جاوای x2blue برنامه ایست که به کمک آن قادر خواهید بود تا شماره طرف مقابل را به وسیله بلوتوث به دست آورید.

 بعد از دانلود این نرم افزار، دو فایل وجود دارد که یکی از آنها برای گوشی های نوکیا و دیگری برای گوشی های سونی اریکسون است.

 

راهنمای استفاده نرم افزار: 

- ابتدا در صفحه اول این نرم افزار باید شماره خود را به این صورت وارد کنید تا شماره طرف مقابل به شماره شما ارسال شود. مثال: ۹۸۹۳۵۱۲۳۴۵۶۷+

-به دلیل اینکه این برنامه قبل از این که شما ۰۰ را بزنید بصورت خودکار + گذاشته، دیگر لازم نیست شما ۰۰ را بزنید.

- سپس باید گزینهOK را بزنید تا نرم افزار بلوتوث های روشن را جستجو و شناسایی کرده و بصورت یک لیست در اختیارتان قرار دهد.

-دکمه سمت راست را بزنید و دوباره OK کنید. در این زمان یک پیام برای طرف مقابل ارسال خواهد شد که فقط کافیست طرف مقابل نیز آن را تایید کند.

-اکنون یک اس ام اس خالی از طرف مقابل ارسال می شود و می توانید شماره او را مشاهده کنید. 

برای دانلود نرم افزار x2blue  اینجا را کلیک کنید

گزارش از : مریم عبدالهی

برچسب ها: نرم افزار ، نوکیا ، دانلود ، دریچه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۴:۴۷
محمد ثقفی

ارسال به دوستان
متن کامل نامه تاریخی امام خمینی به گورباچف و پاسخ گورباچف

خبرگزاری فارس: نامه تاریخی امام (ره) در شرایطی خطاب به رهبر شوروی سابق نگاشته شده بود که تحلیلگران سیاسی نظاره گر تجید نظر طلبی و آغاز تحولات دنیای کمونیسم بوده ولی قادر به اظهار نظر در این باره نبودند. رهبرکبیرانقلاب اسلامی نه تنها اظهار نظر صریح در باره تحولات جهان کمونیست کرد بلکه فرمود: از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد.

خبرگزاری فارس: متن کامل نامه تاریخی امام خمینی به گورباچف و پاسخ گورباچف

در اولین روز سال 1989 میلادی ـ 11 دی 1367 ـ نامه معروف و تاریخی امام‌خمینی خطاب به میخائیل گورباچف آخرین رئیس‌جمهور شوروی در زمینه مرگ کمونیسم و ضرورت پرهیز روسیه از اتکاء به غرب انتشار یافت. این نامه در شرائطی منتشر شد که اتحاد جماهیر شوروی هنوز به عنوان یک مجموعه برقرار بود، جنگ سرد خاتمه نیافته بود، دیوار برلین به عنوان نماد جدائی شرق و غرب، فرو نریخته بود و حاکمیت کمونیسم بر قانون اساسی شوروی و بر مقدرات مردم در جمهوری های این کشور، هنوز برقرار بود. با این حال امام خمینی در نامه عبرت‌آموز خویش به گورباچف از صدای شکسته شدن استخوانهای مارکسیسم سخن به میان آورد و وی را از روی آوردن به غرب برای حل مشکلات اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی برحذر داشت. متن نامه امام‌خمینی به این شرح است:(1) بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم جناب آقای گورباچف! صدر هیأت رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی با امید خوشبختی و سعادت برای شما و ملت شوروی، از آنجا که پس از روی کار آمدن شما چنین احساس می‌شود که جنابعالی در تحلیل حوادث سیاسی جهان، خصوصاً در رابطه با مسائل شوروی، در دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد قرار گرفته‌اید، و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه‌ بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتی را یادآور شوم. هر چند ممکن است حیطه تفکر و تصمیمات جدید شما تنها روشی برای حل معضلات حزبی و در کنار آن حل پاره‌ای از مشکلات مردمتان باشد، ولی به همین اندازه هم شهامت تجدیدنظر در مورد مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود قابل ستایش است. و اگر به فراتر از این مقدار فکر می‌کنید، اولین مسأله‌ای که مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر «خدازدایی» و «دین‌زدایی» از جامعه، که تحقیقاً بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدیدنظر نمایید؛ و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست. البته ممکن است از شیوه‌های ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید، ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره‌های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه‌داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده‌اید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند؛ چرا که امروز اگر مارکسیسم در روشهای اقتصادی و اجتماعی به بن‌بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر، و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است. جناب آقای گورباچف، باید به حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست. همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن‌بست کشیده و یا خواهند کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است. جناب آقای گورباچف، برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه‌های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی، و با مادیت نمی‌توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت، که اساسی‌ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به در آورد. حضرت آقای گورباچف، ممکن است شما اثباتاً در بعضی جهات به مارکسیسم پشت نکرده‌ باشید و از این پس هم در مصاحبه‌ها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید؛ ولی خود می‌دانید که ثبوتاً این‌گونه نیست. رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد؛ و شما دومین و علی‌الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید. امروز دیگر چیزی به نام کمونیسم در جهان نداریم. ولی از شما جداً می‌خواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید. امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایه‌های پوسیده هفتاد سال کژی جهان کمونیسم را از چهره تاریخ و کشور خود بزدایید. امروز دیگر دولتهای همسو با شما که دلشان برای وطن و مردمشان می‌تپد هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منابع زیرزمینی و رو زمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیسم، که صدای شکستن استخوان‌هایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است، مصرف کنند. آقای گورباچف وقتی از گلدسته‌های مساجد بعضی از جمهوری‌های شما پس از هفتاد سال بانگ «الله‌اکبر» و شهادت به رسالت حضرت ختمی‌ مرتبت ـ صلی‌الله علیه و آله و سلم ـ به گوش رسید، تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی (ص) را از شوق به گریه انداخت. لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهان‌بینی مادی و الهی بیندیشید. مادیون معیار شناخت در جهان‌بینی خویش را «حس» دانسته و چیزی را که ماده ندارد موجود نمی‌دانند. قهراً جهان غیب، مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت، را یکسره افسانه می‌دانند. در حالی که معیار شناخت در جهان‌بینی الهی اعم از «حس و عقل» می‌باشد، و چیزی که معقول باشد داخل در قلمرو علم می‌باشد گرچه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت است، و چیزی که ماده ندارد، می‌تواند موجود باشد. و همان‌طور که موجود مادی به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقلی متکی است. قرآن مجید اساس تفکر مادی را نقد می‌کند، و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست و گرنه دیده می‌شد. لن‌ نومن‌لک حتی نری‌الله جهره(2) می‌فرماید: لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف‌الخبیر.(3) از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم، که از نظر شما اول بحث است، اصولاً میل نداشتم شما را در پیچ و تاب مسائل فلاسفه، بخصوص فلاسفة اسلامی، بیندازم. فقط به یکی ـ دو مثال ساده و فطری و وجدانی که سیاسیون هم می‌توانند از آن بهره‌ای ببرند بسنده می‌کنم. این از بدیهیات است که ماده و جسم هر چه باشد از خود بیخبر است. یک مجسمه سنگی یا مجسمه مادی انسان هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است. در صورتی که به عیان می‌بینیم که انسان و حیوان از همه اطراف خود آگاه است. می‌داند کجاست؛ در محیطش چه می‌گذرد؛ در جهان چه غوغایی است. پس، در حیوان و انسان چیز دیگری است که فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمی‌میرد و باقی است. انسان در فطرت خود هر کمالی را به طور مطلق می‌خواهد. و شما خوب می‌دانید که انسان می‌خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد. آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم، گرچه خود ندانیم. انسان می‌خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود. اصولاً اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است. اگر جنابعالی میل داشته باشید در این زمینه‌ها تحقیق کنید، می‌توانید دستور دهید که صاحبان این‌گونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب در این زمینه، به نوشته‌های فارابی(4) و بوعلی‌سینا(5) ـ رحمت‌الله علیهما ـ در حکمت مشاء مراجعه کنند، تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هرگونه شناختی بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هرگونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است نه محسوس، و نیز به کتابهای سهروردی(6) ـ رحمت‌الله علیه ـ در حکمت اشراق مراجعه نموده، و برای جنابعالی شرح کنند که جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صرف که منزه از حس می‌باشد نیازمند است؛ و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیده حسی است. از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدرالمتألهین(7) ـ رضوان‌الله تعالی علیه و حشره‌الله مع‌النبیین و‌الصالحین ـ مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که: حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده؛ و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد. دیگر شما را خسته نمی‌کنم و از کتب عرفا و بخصوص محی‌الدین ابن‌عربی‌(8) نام نمی‌برم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این‌گونه مسائل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید، تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد. جناب آقای گورباچف، اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات، از شما می‌خواهم درباره اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید. و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزشهای والا و جهان شمول اسلام است که می‌تواند وسیله راحتی و نجات همه ملتها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید. نگرش جدی به اسلام ممکن است شما را برای همیشه از مسئله افغانستان و مسائلی از این قبیل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک می‌دانیم. با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوریهای شوروی، نشان دادید که دیگر این‌گونه فکر نمی‌کنید که مذهب مخدر جامعه است.(9) راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرتها چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است؟ آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است مخدر جامعه است؟ آری، مذهبی که وسیله شود تا سرمایه‌های مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیراسلامی، در اختیار ابرقدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جدا است مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست؛ بلکه مذهبی است که مردم ما آن را «مذهب امریکایی» می‌نامند. در خاتمه صریحاً اعلام می‌کنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی می‌‌تواند خلأ اعتقادی نظام شما را پر نماید. و در هر صورت، کشور ما همچون گذشته به حسن‌ همجواری روابط متقابل معتقد است و آن را محترم می‌شمارد. والسلام‌ علی‌من‌اتبع الهدی. 11/10/67 روح‌الله الموسوی‌الخمینی پاسخ گورباچف به پیام امام‌خمینی: پیام امام‌خمینی در 13 دی 1367 توسط هیأت منتخب ایشان مرکب از آیت‌الله جوادی آملی، محمدجواد لاریجانی و خانم مرضیه حدیده‌چی‌ دباغ، در مسکو به گورباچف تحویل گردید.(10) گورباچف نیز هشت هفته بعد پاسخ رسمی خود را توسط «ادوارد شوارد نادزه» وزیر خارجه وقت شوروی، در تهران تسلیم امام‌خمینی کرد. گورباچف در این پاسخ، برای نامه امام ارج فراوان قائل شده بود ولی از متن جوابیه وی پیدا بود که ابعاد معنوی پیام امام را درک نکرده است. زیرا صرفاً تلاش کرده بود تا از یکسو اقدامات خود در جهت ترویج آزادیهای سیاسی در شوروی را تشریح کند و از سوی دیگر دستاوردهای اقتصادی کمونیسم را از 1917 به بعد توصیف نماید. «ادوارد شوارد نادزه» وزیر خارجه وقت شوروی روز هفتم اسفند 1367 پاسخ گورباچف را در حسینیه جماران به اطلاع امام‌خمینی رساند. در این دیدار که آقایان علی‌اکبر ولایتی وزیر امورخارجه، محمدجواد لاریجانی، و علیرضا نوبری حیرانی سفیر وقت ایران در مسکو حضور داشتند، وزیر خارجه شوروی ابتدا پیام کتبی میخائیل گورباچف را به امام‌خمینی تسلیم کرد و سپس اظهار داشت:(11) از حضرت امام بسیار متشکرم از این فرصتی که برای ملاقات با شما به دست آوردم. مأموریت دارم پیام جوابیة میخائیل سرگئی گورباچف را تسلیم حضرت امام کنم. سعی خواهم کرد به طور خیلی مختصر محتوای این پیام را برای شما عنوان نمایم. ابتدا می‌خواستم عرض کنم که خود واقعیات تبادل پیام‌‌ها بین رهبران کشور ما یک پدیده منحصر به فرد در روابط فیمابین است. اعتقاد ما بر این است که شرایطی پیش آمده است تا روابط فیمابین دو کشور ما وارد یک مرحله کیفی جدیدی شود برای همکاریها در تمامی زمینه‌ها. آقای گورباچف در پیام خود اشاره می‌کنند که پیام جنابعالی خطاب به دبیرکل کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی از مفاهیم فراوان سرشار است. تمامی اعضای هیأت رهبری شوروی متن پیام جنابعالی را مطالعه کردند. شکی نیست که ما در موارد عمده‌ای اتفاق نظرداریم اما مواردی هست که ما اختلاف نظر داریم، اما این مهم نیست. پیام شما ملاحظات عمیق راجع به سرنوشت بشریت دارد. آقای گورباچف عقیده دارند که ما در مهمترین مورد اتفاق نظر داریم یعنی انسانها باید یاور یکدیگر باشند تا بشریت فناپذیری به خود بگیرد. چنانچه انسان‌ها متحد نشوند خطر فاجعه برای بشریت وجود دارد، چون امکانات بالقوه برای به وجود آوردن چنین فاجعه توسط خود انسانها ایجاد شده است. آقای گورباچف معتقد است که مبارزه در راه نیل به یک دنیای عاری از سلاح هسته‌ای و آزاد از زور وظیفه تمامی ملتهاست. و اما راجع به سیاست خارجی اتحاد شوروی، هدف ما تعمیم رجحان ارزشهای مشترک برای تمامی ملتها و برتری این ارزشها بر تمامی منافع دیگر چه طبقه‌ای و چه ملی است. آقای گورباچف به شما می‌نویسد که حرفهای امام راجع به حسن نیت رهبری ایران جهت داشتن روابط حسنه و حسن همجواری با اتحاد شوروی با واکنش خوب از طرف رهبران شوروی مواجه شده است. ما دارای یک مرز بسیار طولانی هستیم همچنین دارای سنن دیرینة مناسبات و روابط فرهنگی بین دو ملت هستیم. ما اساس خوبی داریم برای استمرار مناسبات بر پایه جدید. یعنی بر پایه اصول احترام متقابل، تساوی حقوق و عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر. آقای گورباچف می‌نویسد که در سیاست بین‌المللی، ما پیرو یک اصل اساسی هستیم یعنی اصل احترام به آزادی انتخاب برای هر انسان و هر ملت. نتیجتاً کشور ما و تمامی ملت ما از انقلاب بزرگ شما حسن‌ استقبال کرده است. استبداد شاهنشاهی در ایران مردم خود را استثمار کرده و از روش های واقعاً بربریت استفاده می‌کرده و شرافت و آبروی ملت خود را پایمال کرده برای جلب رضایت نیروهای خارجی. انقلاب شما انتخاب ملت شما بوده است و ما از این همیشه پشتیبانی کرده و می‌کنیم. ْآقای گورباچف در پیام خود می‌نویسند که ملت ما نیز انتخاب خود را به عمل آورده و این در سال 1917 بود. در رهگذر ما، هم مشکلات بزرگی بود و هم موفقیت‌های چشمگیری بوده. هم اشتباهات وخیمی بوده است و هم نقض حقوق بشر بوده که ما با این اشتباهات خود را اصلاح می‌کنیم و آن را محکوم می‌کنیم. علی‌رغم تمامی مشکلات، ما از دستاوردهای خود توانستیم دفاع کنیم چون انتخاب مردم راست بوده است. می‌خواستم به استحضارتان برسانم که مسئلة آزادی انتخاب در دستور روز زندگی بین‌المللی کنونی نیز هست. ما برای خود سئوالی داریم چرا که باید راه برای ادامة رهگذر پیدا کنیم: آیا این راه ما راه کهنه و دگماتیک است یا راه جدید و انقلابی؟ انتخاب ما به نفع راه دوم است، ما در کشورمان انقلاب داریم؟ اما یک انقلاب مسالمت‌آمیز بدون سنگرها و بدون توسل به زور، ما می‌خواستیم که حضرت امام بدانند که در کشور ما روند تجدید و بازسازی ادامه دارد. بازسازی اقتصادی و سیاسی، تجدید ارزیابی‌های ما و طرز تفکر ما و تجدید نظریاتی که ما قبلاً داشتیم. آقای گورباچف اشاره می‌کند که تحولات عظیمی در جهان، اخیراً پدید آمده و فکر می‌کنیم می‌شود گفت که ما در آستانة یک نظام جدید اقتصادی و سیاسی قرار داریم. توافق‌های بسیار مهم به امضا رسیده است یک کلاس از سلاحهای هسته‌ای از بین می‌رود. دورنمای خوبی برای از بین بردن سلاح شیمیایی باز شده است و همین‌طور دورنمای خوبی برای جلوگیری از تقابل نظامی دولت‌ها، اما این هدیة امپریالیستها نیست، این ارادة ملتهاست و ارادة زمان است. چارة دیگری وجود ندارد، مسابقة تسلیحاتی و آوردن آن به فضا منجر به فاجعة بشریت خواهد بود. در مناطق مختلف دنیا مناقشات خونین دارند به پایان می‌رسند. ما از خاتمه جنگ ایران و عراق با صراحت حسن استقبال می‌کنیم، برای همکاری با شما جهت استحکام صلح در خاورمیانه و نزدیک و تمامی جهان آمادگی داریم. حضور وسیع نظامی در خلیج‌فارس مورد نگرانی ما است. منظورم حضور نظامی کشورهای خارج از منطقه است. این پدیده بسیار خطرناک است و باید آن را به اتمام رساند. ما می‌خواهیم با موفقیت در امر حل و فصل عادلانة مناقشه افغانستان نیز با شما همکاری خوبی داشته باشیم، بگذاریم که مردم افغانستان سرنوشت خود را خودشان بدون دخالت از خارج تعیین نمایند. شواردنادزه افزود: یک نکتة دیگر از پیام آقای گورباچف اینکه: ایشان اظهار آمادگی می‌کنند برای گسترش همکاریهای اقتصادی و همکاری در زمینه‌هایی که ما قبلاً همکاریهای خوبی داشته بودیم. ما برای برقراری و ادامة تماسها بین انسانها، نمایندگان محافل اجتماعی و روحانیون نیز آمادگی داریم. آنها از این دعوت جنابعالی استفاده خواهند کرد. در پایان، فرستادة ویژة رهبر شوروی گفت: این بود محتوای اصلی پیام آقای گوباچف. ایشان بهترین آرزوها و سلام خود را به جنابعالی می‌رسانند و خواهان طول عمر جنابعالی به نفع و سعادت ایران هستند. در خاتمه امام خمینی فرمودند: «ان‌شاءالله سلامت باشند، ولی به ایشان بگویید که من می‌خواستم جلوی شما یک فضای بزرگتر باز کنم. من می‌خواستم دریچه‌ای به دنیای بزرگ، یعنی دنیای بعد از مرگ که دنیای جاوید است را برای آقای گورباچف باز نمایم و محور اصلی پیام من آن بود. امیدوارم بار دیگر ایشان در این زمینه تلاش نمایند.» [حضرت امام از خروج نیروهای شوروی از افغانستان استقبال کردند، و بر حسن همجواری و توسعه مناسبات قوی در ابعاد مختلف در مقابله با شیطنت‌های غرب و خروج نیروهای بیگانه از خلیج‌فارس تأکید و آرزو کردند تا مردم شوروی و ایران همیشه در صلح و آرامش زندگی کنند.] تأملی در پیام امام خمینی: نامه تاریخی حضرت امام که از اسناد مهم سیاسی قرن محسوب می‌شود، بویژه به دلیل اثبات مفاد آن از جمله فروپاشی کمونیسم، خسارات شوروی به خاطر اتکاء به غرب، و متوقف شدن روند واگذاری منابع اقتصادی متحدین شوروی به این کشور بسیار درخور اهمیت است. امام خمینی در این پیام تلاش کردند تا به گورباچف چند نکته را تفهیم کنند: 1. برخلاف تصور مارکس و لنین، اسلام و ارزش‌های دینی، پدیده‌هایی ماندگار و روح‌بخش ملت‌ها هستند. 2. کمونیسم و مکاتب مادی وهم و خیالند و ناپایدار و فروپاشیدنی هستند. 3. غرب تکیه‌گاه قابل اعتمادی برای حل مشکلات روسیه نیست. با این همه، گورباچف هشدار امام خمینی را جدی نگرفت و در نتیجه عواقب ناشی از این بی‌توجهی همانگونه که در پیام امام خمینی پیش‌بینی شده بود، تحقق یافت یعنی از یک‌سو به گورباچف ثابت شد که پناه بردن به کانون سرمایه‌داری غرب دردی از روسیه را دوا نمی‌کند(12) و از جانب دیگر «دیگران» به میدان آمدند و به بهانه جبران اشتباهات وی، او را به حاشیه راندند. (13) در سالگرد رحلت امام خمینی در 1378 گورباچف طی مصاحبه‌ای با خبرنگار واحد مرکزی خبر در مسکو از اینکه به هشدارهای آن روز بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران بی‌اعتنائی کرده بود، اظهار تأسف نمود. وی در این مصاحبه اظهار داشت.(14) «مخاطب پیام آیت‌الله خمینی از نظر من، همه اعصار در طول تاریخ بود». وی افزود «زمانی که من این پیام را دریافت کردم احساس کردم که شخصی که این پیام را نوشته بود متفکر و دلسوز برای سرنوشت جهان است. من از مطالعه این پیام استنباط کردم که او کسی است که برای جهان نگران است و مایل است من انقلاب اسلامی را بیشتر بشناسم و درک کنم» گورباچف سپس با تشریح نابسامانی های اقتصادی و سیاسی روسیه، تصریح کرد «اگر ما پیشگویی های آیت‌الله خمینی را در آن پیام جدی می‌گرفتیم امروز قطعاً شاهد چنین وضعیتی نبودیم.» گورباچف در مصاحبه خود با خبرنگار واحد مرکزی خبری به روابط روسیه با غرب اشاره کرده و تصریح نمود که «اقتصاد روسیه از همان ابتدا در حال ریزش و سقوط بود و ما در واقع نمی‌توانستیم همگام با غرب عمل کنیم... ما از جنگ سرد صرفنظر کرده و شروع به برقراری روابط با کشورها نمودیم. اما غربی‌ها در این نبرد، پیروز شدند....» خطای گورباچف این بود که روند حرکتی را که در شوروی به‌عنوان «اصلاحات» شناخته شده بود، با خواست و اراده غرب همراه و هماهنگ کرد. در نتیجه هر روز استقلال و اقتدار کشورش را در برابر غرب به‌طور ناخواسته تضعیف نمود و در عوض پایگاهها و نقاط اتکاء فعالیت غرب از داخل شوروی را تقویت نمود. گروههایی که هیچ اعتقادی به تمامیت ارضی و حاکمیت ملی شوروی نداشتند مثل قارچ روئیدند و با متینگ‌ها و گردهمایی‌های تحریک‌کننده و آشوب‌طلبانه در لیتوانی، استوانی، اوکراین، تاتارستان، گرجستان و نقاط دیگر بر طبل قومیت‌خواهی و ملی‌گرایی و خودمختاری طلبی کوبیدند و هر روز بیش از روز قبل، امنیت ملی شوروی را از درون و با حمایت بیرونی مورد تهدید قرار دادند. پانوشت‌ها: 1ـ به نقل از صحیفه امام، ج 21، ص 220 2ـ بخشی از آیة 55 سورة بقره: قوم حضرت موسی به ایشان گفت: «ما به تو ایمان نمی‌آوریم مگر اینکه خدا را آشکارا ببینیم.» 3ـ سورة انعام آیة 103: «او[خدا] را هیچ چشمی درک نمی‌کند و او بینندگان را درک می‌کند، و او نامرئی و آگاه است.» 4ـ ابونصر فارابی (فوت 339 هـ ق) از بزرگترین فیلسوفان ایرانی است. او زبان عربی و فلسفه را در بغداد فرار گرفت و کتابهای ارسطو را مطالعه کرد. پس از آن به حلب و دمشق رفت و به تألیف پرداخت. فارابی به سبب شرحی که برآثار ارسطو نوشته است به «المعلم الثانی» مشهور شده است و مقام او را بعد از ارسطو قرار داده‌اند. فارابی در همة علوم عهد خود استاد و صاحب تألیف است. 5ـ شیخ‌الرئیس ابوعلی سینا (فوت 428 هـ ق) پزشک و فیلسوف و نویسندة ایرانی که مقام وزارت داشت از بزرگترین حکیمان و عالمان جهان به شمار می‌آید. سینا آثار متعددی دارد و در حدود 240 کتاب و رساله از او نام می‌برند که بسیاری از آنها به زبانهای مختلف ترجمه شده است. از معروفترین آثار او، کتاب شفا، قانون، اشارات، نجات و دانشنامة علایی است. ابوعلی‌سینا در علوم حکمت و فلسفه و طب و ریاضی استادی داشت. 6ـ شیخ شهاب‌الدین سهروردی (مقتول به سال 587 هـ ق) از بزرگترین فیلسوفان ایران است. در شهر«سهرورد» متولد شد و نزد شیخ مجدالدین جبلی استاد فخر رازی حکمت و فقه آموخت و در فنون فلسفه استاد گشت. چون در بعضی موارد نظر سهروردی با عقاید قدما اختلاف داشت و اصطلاحات دین زرتشت را به کار می‌برد، او را به الحاد متهم کردند و همین امر باعث شد که علمای حلب، صلاح‌الدین ایوبی، فرمانروای مصر و شام را به قتل او وادار سازند. شهاب‌الدین سهروردی فیلسوفی عارف و صاحب 49 کتاب و رساله است. 7ـ صدرالدین محمدبن‌ابراهیم شیرازی معروف به ملاصدرا (فوت 1050 هـ ق) از فیلسوفان و حکیمان قرن یازدهم در شیراز متولد شد و پس از مرگ پدر به اصفهان سفر کرد و نزد میرداماد و شیخ بهایی به تحصیل پرداخت. پس از آن چند بار به زیارت مکه رفت. ملاصدرا افکار فلسفی دقیق داشت و تألیفاتش در حکمت، مرجع و مأخذ اهل علم بوده است. مهمترین آثار او به زبان عربی است. ملاصدرا را می‌توان از افتخارهای عصر صفویه به شمار آورد. 8ـ محی‌الدین بن عربی یکی از بزرگترین حکما و فلاسفة اسلامی است که آثار او به‌عنوان مأخذ و منبع، مورد استفادة فلاسفه و حکمای بعد از او قرار گرفته است. 9ـ لنین، پایه‌گذار کمونیسم در اتحاد جماهیر شوروی، دین را افیون جامعه می‌دانست که بعداً این نظریه حتی از سوی خود کمونیستها نیز باطل اعلام گردید. 10ـ آیت‌الله جوادی آملی پس از بازگشت از این سفر شرح مبسوطی بر پیام امام خمینی به گورباچف نوشت که با عنوان «آوای توحید» از سوی مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی به چاپ رسید. 11ـ به نقل از صحیفه امام، ج 21، ص 298 12ـ از یک سال قبل از انتشار پیام امام خمینی که گورباچف دکترین خود موسوم به گلاسنوست ـ توسعه سیاسی ـ و پرسترویکا ـ توسعه اقتصادی ـ را انتشار داد تا 30 آذر 1370 که اتحاد جماهیر شوروی عملاً فرو پاشید، صفحات مطبوعات جهان مملو از گلایه‌ها و انتقادات گورباچف و دیگر مقامات دولتی مسکو از دولت‌های غربی به خاطر خلف وعده آنان در اعطای کمک به شوروی بوده است. در طی این مدت تخریب دیوار برلین ـ آبان 1368ـ اعلام رسمی پایان جنگ سرد از سوی سخنگوی کرملین ـ آذر 1368ـ اعلام لغو حاکمیت کمونیسم بر قانون اساسی شوروی ـ بهمن 1368 ـ هضم شدن آلمان شرقی در آلمان غربی در قالب وحدت دو کشور ـ مهر 1369 ـ پیروزی یلتسین در انتخابات روسیه و حمایت غرب از وی ـ تیر 1370 ـ کودتای هدفمند علیه گورباچف و شاخص‌تر شدن یلتسین در جامعه شوروی ـ مرداد 1370 ـ و سرانجام تأسیس جامعه کشورهای مشترک‌المنافع به‌عنوان جانشین شوروی که به منزله پایان رهبری گورباچف بود ـ آذر 1370 ـ مهم‌ترین رویدادهای مقطع مورد نظر در شوروی محسوب می‌شد. این رویدادها عموماً از تضعیف تدریجی شوروی و حذف مرحله به مرحله گورباچف حکایت می‌کرد. 13ـ یلتسین در آذر 1370 «جامعه کشورهای مستقل مشترک‌المنافع» را جایگزین اتحاد جماهیر شوروی کرد و به عمر این اتحاد و رهبری گورباچف خاتمه داد و گورباچف بعدها به این نقشه برنامه‌ریزی شده که از حمایت غرب برخوردار بود اعتراف کرد. 14ـ روزنامه جمهوری اسلامی، 11/3/1378 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۸:۰۲
محمد ثقفی

ارسال به دوستان
متن کامل پیام حضرت امام به مناسبت پذیرش قطعنامه 598

خبرگزاری فارس: امروز سالروز صدور پیام حضرت امام (ره) به مناسبت پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل از سوی ایران است. اکنون 19 سال از پذیرش قطعنامه می‌گذرد.ایشان دراین پیام به جوانان سفارش کردند که قدر و قیمت لحظات شیرین زندگى خود را بدانند و خودشان را براى یک مبارزه علمى و عملى بزرگ تا رسیدن به اهداف عالى انقلاب اسلامى آماده کنند.

خبرگزاری فارس: متن کامل پیام حضرت امام به مناسبت پذیرش قطعنامه 598

به گزارش خبرگزاری فارس متن کامل این پیام که در آن به سالگرد کشتار خونین مکه هم پرداخته شده به این شرح است. بسم اللّه الرحمن الرحیم ملت ایران لقد صدق اللّه رسوله الرءیا بالحق لتد خلن المسجد الحرام ان شاءاللّه آمنین.(1) علیرغم گذشت یک سال از کشتار فجیع و بى رحمانه حجاج بى دفاع و زائران مؤمن و موحد به وسیله نوکران امریکا و سفاکان آل سعود، هنوز شهر خدا و خلق خدا در بهت و حیرتند. آل سعود با کشتن میهمانان خدا و به خاک و خون کشیدن بهترین بندگان حق نه تنها حرم را، که جهان اسلام را آلوده به خون شهیدان نمود و مسلمانان و آزادگان را عزادار ساخت. مسلمانان جهان در سال گذشته و براى اولین بار عید قربان را با شهادت فرزندان ابراهیم - علیه السلام - که دهها بار از مصاف با جهانخواران و اذناب آنان برگشته بودند، در مسلخ عشق و در مناى رضایت حق جشن گرفتند. و بار دیگر امریکا و آل سعود، بر خلاف راه و رسم آزادگى، از زنان و مردان، از مادران و پدران شهید، از جانبازان بى پناه ما کشته ها گرفتند، و در آخرین لحظات نیز با ناجوانمردى و قساوت بر پیکر نیمه جان سالخوردگان و بر دهان تشنه و خشکیده مظلومان ما تازیانه زدند و انتقام خود را از آنان گرفتند. انتقام از چه کسانى و از چه گناهى؟ انتقام از کسانى که از خانه خویش به سوى خانه خدا و خانه مردم هجرت نموده بودند! انتقام از کسانى که سالها کوله بار امانت و مبارزه را بر دوش کشیده بودند. انتقام از کسانى که همچون ابراهیم - علیه السلام - از بتشکنى برمى گشتند، شاه را شکسته بودند، شوروى و امریکا را شکسته بودند، کفر و نفاق را خرد کرده بودند. همانها که پس از طى آن همه راهها با فریاد: واءذن فى الناس بالحج یاءتوک رجالا(2) پا برهنه و سر برهنه آمده بودند تا ابراهیم را خوشحال کنند، به میهمانى خدا آمده بودند تا با آب زمزم گرد و غبار سفر را از چهره بزدایند، و عطش خویش را در زلال مناسک حج برطرف نمایند و با توانى بیشتر مسئولیتپذیر گردند و در سیر و صیرورت ابدى خود نه تنها در میقات حج، که در میقات عمل نیز لباس و حجاب پیوستگى و دلبستگى به دنیا را از تن به در آورند. همانها که براى نجات محرومان و بندگان خدا راحتى راحت طلبان را بر خود حرام، و محرم به احرام شهادت شده بودند و عزم را جزم کردند تا نه تنها بنده زرخرید امریکا و شوروى نباشند، که زیر بار هیچکس جز خدا نروند. آمده بودند که دوباره به محمد - صلى اللّهعلیه و آله و سلم - بگویند که از مبارزه خسته نشده اند و به خوبى مى دانند که ابى سفیان و ابى لهب و ابى جهل براى انتقام در کمین نشسته اند، و با خود مى گویند مگر هنوز لات و هبل در کعبه اند. آرى، خطرناکتر از آن بتها، اما در چهره و فریبى نو. آنها مى دانند که امروز حرم، حرم است اما نه براى ناس، که براى امریکا! و کسى که به امریکا لبیک نگوید و به خداى کعبه رو آورد سزاوار انتقام خواهد شد. انتقام از زائرانى که همه ذرات وجود و همه حرکات و سکنات انقلابشان مناسک ابراهیم را زنده کرده است، و حقیقتا مى رود تا فضاى کشور و زندگى خویش را با آواى دلنشین لبیک،اللهم لبیک معطر سازد. آرى، در منطق استکبار جهانى هر که بخواهد برائت از کفر و شرک را پیاده کند متهم به شرک خواهد شد، و مفتىها(3) و مفتى زادگان این نوادگان بلعم باعوراها،(4) به قتل و کفر او حکم خواهند داد. بالاخره در تاریخ اسلام مى بایست آن شمشیر کفر و نفاقى که در لباس دروغین احرام یزیدیان و جیره خواران بنى امیه - علیهم لعنةاللّه - براى نابودى و قتل بهترین فرزندان راستین پیامبر اسلام، یعنى حضرت ابى عبداللّه الحسین - علیه السلام - و یاوران با وفاى او، پنهان شده بود مجددا از لباس همان میراث خواران بنىسفیان به درآید و گلوى پاک و مطهر یاوران حسین - علیه السلام - را در آن هواى گرم، در کربلاى حجاز و در قتلگاه حرم، پاره کند، و همان اتهاماتى را که یزیدیان به فرزندان راستین اسلام زدند و آنان را خارجى و ملحد و مشرک و مهدورالدم معرفى کردند، درست همان را به رهروان راه آنان وارد آورند، که انشاءاللّه ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امریکا و آل سعود برطرف خواهیم ساخت و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد، و با برپایى جشن پیروزى حق بر جنود کفر و نفاق و آزادى کعبه از دست نااهلان و نامحرمان به مسجدالحرام وارد خواهیم شد. اما زائران کشورها که یقینا با کنترل و ارعاب دولتها و حکومتهایشان به مکه سفر کرده اند، جاى دوستان و برادران و حامیان و همسنگران واقعى خود را در میان خود خالى خواهند یافت. آل سعود براى پرده پوشى جنایات هولناک سال گذشته خود و همچنین توجیه صدعن سبیل اللّه(5) و منع حجاج ایرانى از ورود به حج، زائران را زیر بمباران شدید تبلیغات خود قرار خواهد داد، و آخوندهاى دربارى و مفتىهاى خودفروخته - لعنةاللّهعلیهم - در کشورهاى اسلامى خصوصا حجاز توسط رسانه ها و مطبوعات دست به نمایشها و سخنرانیها زده و عرصه را بر تفکر و تحقیق زائران درباره فهم و درک فلسفه واقعى حج و نیز پى بردن به ماجراى از پیش طراحى شده شیطان بزرگ در قتل میهمانان خدا تنگ خواهند نمود. و مسلم در چنین شرایطى رسالت زائران بسیار سنگین است. بزرگترین درد جوامع اسلامى این است که هنوز فلسفه واقعى بسیارى از احکام الهى را درک نکرده اند، و حج با آنهمه راز و عظمتى که دارد هنوز به صورت یک عبادت خشک و یک حرکت بیحاصل و بى ثمر باقى مانده است. یکى از وظایف بزرگ مسلمانان پى بردن به این واقعیت است که حج چیست و چرا براى همیشه باید بخشى از امکانات مادى و معنوى خود را براى برپایى آن صرف کنند. چیزى که تا به حال از ناحیه ناآگاهان و یا تحلیلگران مغرض و یا جیره خواران به عنوان فلسفه حج ترسیم شده است این است که حج یک عبادت دسته جمعى و یک سفر زیارتى - سیاحتى است. به حج چه که چگونه باید زیست و چطور باید مبارزه کرد وبا چه کیفیت در مقابل جهان سرمایه دارى و کمونیسم ایستاد! به حج چه که حقوق مسلمانان و محرومان را از ظالمین باید ستاند! به حج چه که باید براى فشارهاى روحى و جسمى مسلمانان چاره اندیشى نمود! به حج چه که مسلمانان باید به عنوان یک نیروى بزرگ و قدرت سوم جهان خودنمایى کنند! به حج چه که مسلمانان را علیه حکومتهاى وابسته بشوراند. بلکه حج همان سفر تفریحى براى دیدار از قبله و مدینه است و بس! و حال آنکه حج براى نزدیک شدن و اتصال انسان به صاحب خانه است. و حج تنها حرکات و اعمال و لفظها نیست و با کلام و لفظ و حرکت خشک، انسان به خدا نمى رسد. حج کانون معارف الهى است که از آن محتواى سیاست اسلام را در تمامى زوایاى زندگى باید جستجو نمود. حج پیامآور و ایجاد و بناى جامعه اى به دور از رذایل مادى و معنوى است. حج تجلى و تکرار همه صحنه هاى عشقآفرین زندگى یک انسان و یک جامعه متکامل در دنیاست. و مناسک حج مناسک زندگى است. و از آنجا که جامعه امت اسلامى ، از هر نژاد و ملیتى، باید ابراهیمى شود تا به خیل امت محمد - صلى اللّهعلیه و آله و سلم - پیوند خورد و یکى گردد و ید واحده شود، حج تنظیم و تمرین و تشکل این زندگى توحیدى است. حج عرصه نمایش و آیینه سنجش استعدادها و توان مادى و معنوى مسلمانان است. حج بسان قرآن است که همه از آن بهره مند مى شوند، ولى اندیشمندان و غواصان و درد آشنایان امت اسلامى اگر دل به دریاى معارف آن بزنند و از نزدیک شدن و فرو رفتن در احکام و سیاستهاى اجتماعى آن نترسند، از صدف این دریا گوهرهاى هدایت و رشد و حکمت و آزادگى را بیشتر صید خواهند نمود و از زلال حکمت و معرفت آن تا ابد سیراب خواهند گشت. ولى چه باید کرد و این غم بزرگ را به کجا باید برد که حج بسان قرآن مهجور گردیده است. و به همان اندازه اى که آن کتاب زندگى و کمال و جمال در حجابهاى خود ساخته ما پنهان شده است و این گنجینه اسرار آفرینش در دل خروارها خاک کج فکریهاى ما دفن و پنهان گردیده است و زبان انس و هدایت و زندگى و فلسفه زندگى ساز او به زبان وحشت و مرگ و قبر تنزل کرده است، حج نیز به همان سرنوشت گرفتار گشته است، سرنوشتى که میلیونها مسلمان هر سال به مکه مى روند و پا جاى پاى پیامبر و ابراهیم و اسماعیل و هاجر مى گذارند، ولى هیچکس نیست که از خود بپرسد ابراهیم و محمد - علیهمالسلام - که بودند و چه کردند ، هدفشان چه بود، از ما چه خواسته اند? گویى به تنها چیزى که فکر نمى شود به همین است. مسلم حج بى روح و بى تحرک و قیام، حج بى برائت، حج بى وحدت، و حجى که از آن هدم کفر و شرک بر نیاید، حج نیست. خلاصه ، همه مسلمانان باید در تجدید حیات حج و قرآن کریم و بازگرداندن این دو به صحنه هاى زندگىشان کوشش کنند، و محققان متعهد اسلام با ارائه تفسیرهاى صحیح و واقعى از فلسفه حج همه بافته ها و تافته هاى خرافاتى علماى دربارى را به دریا بریزند. اما آنچه زائران عزیز باید بدانند اینکه امریکا و آل سعود حادثه مکه را یک مبارزه فرقه اى و نزاع قدرت میان شیعه و سنى ترسیم نموده ، و ایران و رهبران آن را به عنوان کسانى که هوس رسیدن به یک امپراتورى بزرگ را در سر مى پرورانند معرفى مى کنند تا بسیارى از کسانى که از مسیر حوادث سیاسى جهان اسلام و نقشه هاى شوم جهانخواران بیخبرند تصور کنند که فریاد برائت ما از مشرکین و مبارزه ما براى کسب آزادى ملتها در مسیر کسب قدرت سیاسىمان و گسترش قلمرو جغرافیاى حکومت اسلامى است. البته براى ما و همه اندیشمندان و محققانى که از نیات پلید تشکیلات آل سعود باخبرند جاى تعجب نیست که به ایران و حکومتى که از بدو پیروزى تا به حال فریاد وحدت مسلمین را سر داده است و در همه حوادث جهان اسلام خود را شریک غم و شادى مسلمانان مى داند تهمت افتراق و جدایى مسلمانان را بزنند، و یا بالاتر از آن، زائرانى را که به عشق زیارت مرقد پیامبر و حرم امن الهى به حجاز رفته اند به لشکرکشى و تشکل براى تصرف کعبه و آتش زدن حرم خدا و تخریب مدینه پیامبر متهم نمایند! و دلیل و مدرک این کار را حضور پاسداران و نظامیان و مسئولین کشورمان در مراسم حج ذکر کنند! آرى، در منطق آل سعود نظامى و پاسدار کشور اسلامى باید با حج بیگانه باشد، و اینگونه سفرها براى مسئولین کشورى و لشکرى تعجبآور و توطئه انگیز مى شود. از نظر استکبار، مسئولین کشورهاى اسلامى باید به فرنگ بروند، آنها را به حج چه کار! دستنشاندگان امریکا آتش زدن پرچم امریکا را به حساب آتش زدن حرم، و شعار مرگ بر شوروى و امریکا و اسرائیل را به حساب دشمنى با خدا و قرآن و پیامبر گذاشته اند، و نیز مسئولین و نظامیان ما را با لباس احرام به عنوان رهبران توطئه معرفى کرده اند! واقعیت این است که دول استکبارى شرق و غرب و خصوصا امریکا و شوروى، عملا جهان را به دو بخش آزاد و قرنطینه سیاسى تقسیم کرده اند. در بخش آزاد جهان، این ابرقدرتها هستند که هیچ مرز و حد و قانونى نمى شناسند و تجاوز به منافع دیگران و استعمار و استثمار و بردگى ملتها را امرى ضرورى و کاملا توجیه شده و منطقى و منطبق با همه اصول و موازین خود ساخته و بینالمللى مى دانند. اما در بخش قرنطینه سیاسى که متاسفانه اکثر ملل ضعیف عالم و خصوصا مسلمانان در آن محصور و زندانى شده اند، هیچ حق حیات و اظهار نظرى وجود ندارد، همه قوانین و مقررات و فرمولها همان قوانین دیکته شده و دلخواه نظامهاى دست نشاندگان و در برگیرنده منافع مستکبران خواهد بود. و متاسفانه اکثر عوامل اجرایى این بخش همان حاکمان تحمیل شده یا پیروان خطوط کلى استکبارند که حتى فریاد زدن از درد را نیز در درون این حصارها و زنجیرها جرم و گناهى نابخشودنى مى دانند. و منافع جهانخواران ایجاب مى کند که هیچ کس حق گفتن کلمه اى که بوى تضعیف آنان را بدهد یا خواب راحت آنان را آشفته کند ندارد. و از آنجا که مسلمانان جهان به علت فشار و حبس و اعدام، قدرت بیان مصیبتهایى را که حاکمان کشورشان بر آنها تحمیل کرده اند را ندارند، باید بتوانند در حرم امن الهى مصایب و دردهایشان را با کمال آزادى بیان کنند تا سایر مسلمانان براى رهایى آنان چاره اى بیندیشند. لذا ما بر این مطلب پافشارى و اصرار مى کنیم که مسلمانان، حداقل در خانه خدا و حرم امن الهى، خود را از تمامى قید و بندهاى ظالمان آزاد ببینند و در یک مانور بزرگ از چیزى که از آن متنفرند اعلام برائت کنند و از هر وسیله اى براى رهایى خود استفاده نمایند. حکومت آل سعود مسئولیت کنترل زائران خانه خدا را به عهده گرفته است. و اینجاست که با اطمینان مى گوییم که حادثه مکه جداى از سیاست اصولى جهانخواران در قلع و قمع مسلمانان آزاده نیست. ما با اعلام برائت از مشرکین تصمیم بر آزادى انرژى متراکم جهان اسلام داشته و داریم. و به یارى خداوند بزرگ و با دست فرزندان قرآن روزى این کار صورت خواهد گرفت. و انشاءاللّه روزى همه مسلمانان و دردمندان علیه ظالمین جهان فریاد زنند و اثبات کنند که ابرقدرتها و نوکران و جیره خوارانشان از منفورترین موجودات جهان هستند. کشتار زائران خانه خدا توطئه اى براى حفظ سیاستهاى استکبار و جلوگیرى از نفوذ اسلام ناب محمدى - صلى اللّه علیه و آله و سلم - است. و کارنامه سیاه و ننگین حاکمان بى درد کشورهاى اسلامى حکایت از افزودن درد و مصیبت بر پیکر نیمه جان اسلام و مسلمین دارد. پیامبر اسلام نیازى به مساجد اشرافى و مناره هاى تزئیناتى ندارد. پیامبر اسلام دنبال مجد و عظمت پیروان خود بوده است که متاسفانه با سیاستهاى غلط حاکمان دست نشانده به خاک مذلت نشسته اند. مگر مسلمانان جهان فاجعه قتل عام صدها عالم و هزاران زن و مرد فرقه هاى مسلمین را در طول حیات ننگین آل سعود و نیز جنایت قتلعام زائران خانه خدا را فراموش مى کنند? مگر مسلمانان نمى بینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانونهاى فتنه و جاسوسى مبدل شده اند، که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهاى کثیف دربارى، اسلام مقدس نماهاى بیشعور حوزه هاى علمى و دانشگاهى، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنه ها، و در یک کلمه اسلام امریکایى را ترویج مى کنند، و از طرف دیگر، سر بر آستان سرور خویش، امریکاى جهانخوار، مى گذارند. مسلمانان نمى دانند این درد را به کجا ببرند که آل سعود و خادمالحرمین به اسرائیل اطمینان مى دهد که ما اسلحه خودمان را علیه شما به کار نمى بریم! و براى اثبات حرف خود با ایران قطع رابطه مى کنند. واقعا چقدر باید رابطه سران کشورهاى اسلامى با صهیونیستها گرم و صمیمى شود تا در کنفرانس سران کشورهاى اسلامى مبارزه صورى و ظاهرى هم با اسرائیل از دستور کار آنان و جلسات آنان خارج شود. اگر اینها یک جو غیرت و حمیت اسلامى و عربى داشتند، حاضر به یک چنین معامله کثیف سیاسى و خودفروشى و وطن فروشى نمى شدند. آیا این حرکات براى جهان اسلام شرمآور نیست? و تماشاچىشدن گناه و جرم نمى باشد? آیا از مسلمانان کسى نیست تا بپاخیزد و اینهمه ننگ و عار را تحمل نکند? راستى ما باید بنشینیم تا سران کشورهاى اسلامى احساسات یک میلیارد مسلمان را نادیده بگیرند و صحه بر آنهمه فجایع صهیونیستها بگذارند، و دوباره مصر و امثال آن را به صحنه بیاورند? حال، مسلمانان باور مى کنند که زائران ایرانى براى اشغال خانه خدا و حرم پیامبر قیام کرده اند و مى خواهند کعبه را دزدیده به قم ببرند! اگر مسلمانان جهان باور کرده اند که سران آنها دشمنان واقعى امریکا و شوروى و اسرائیل هستند، تبلیغات آنان هم در مورد ما را باور مى کنند. البته ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجى و بینالملل اسلامى مان بارها اعلام نموده ایم که درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم. حال اگر نوکران امریکا نام این سیاست را توسعه طلبى و تفکر تشکیل امپراتورى بزرگ مى گذارند، از آن باکى نداریم و استقبال مى کنیم. ما درصدد خشکانیدن ریشه هاى فاسد صهیونیزم، سرمایه دارى و کمونیزم در جهان هستیم. ما تصمیم گرفته ایم، به لطف و عنایت خداوند بزرگ، نظامهایى را که بر این سه پایه استوار گردیده اند نابود کنیم، و نظام اسلام رسول اللّه- صلى اللّه علیه و آله و سلم - را در جهان استکبار ترویج نماییم. و دیر یا زود ملتهاى دربند شاهد آن خواهند بود. ما با تمام وجود از گسترش باجخواهى و مصونیت کارگزاران امریکایى ، حتى اگر با مبارزه قهرآمیز هم شده باشد، جلوگیرى مى کنیم. انشاءاللّه ما نخواهیم گذاشت از کعبه و حج، این منبر بزرگى که بر بلنداى بام انسانیت باید صداى مظلومان را به همه عالم منعکس سازد و آواى توحید را طنین اندازد، صداى سازش با امریکا و شوروى و کفر و شرک نواخته شود. و از خدا مى خواهیم که این قدرت را به ما ارزانى دارد که نه تنها از کعبه مسلمین، که از کلیساهاى جهان نیز ناقوس مرگ امریکا و شوروى را به صدا درآوریم. مسلمانان جهان و محرومین سراسر گیتى از این برزخ بى انتهایى که انقلاب اسلامى ما براى همه جهانخواران آفریده است احساس غرور و آزادى کنند، و آواى آزادى و آزادگى را در حیات و سرنوشت خویش سر دهند و بر زخمهاى خود مرهم گذارند، که دوران بنبست و نا امیدى و تنفس در منطقه کفر به سر آمده است، و گلستان ملتها رخ نموده است. و امیدوارم همه مسلمانان شکوفه هاى آزادى و نسیم عطر بهارى و طراوت گلهاى محبت و عشق و چشمه سار زلال جوشش اراده خویش را نظاره کنند. همه باید از مرداب و باتلاق و سکوت و سکونى که کارگزاران سیاست امریکا و شوروى بر آن تخم مرگ و اسارت پاشیده اند به درآییم و به سوى دریایى که زمزم از آن جوشیده است روانه شویم، و پرده کعبه و حرم خدا را که به دست نامحرمان نجس امریکا و امریکازاده ها آلوده شده است با اشک چشم خویش شستشو دهیم. مسلمانان تمامى کشورهاى جهان، از آنجا که شما در سلطه بیگانگان گرفتار مرگ تدریجى شده اید، باید بر وحشت از مرگ غلبه کنید، و از وجود جوانان پرشور و شهادتطلبى که حاضرند خطوط جبهه کفر را بشکنند استفاده نمایید. به فکر نگه داشتن وضع موجود نباشید، بلکه به فکر فرار از اسارت و رهایى از بردگى و یورش به دشمنان اسلام باشید، که عزت و حیات در سایه مبارزه است. و اولین گام در مبارزه اراده است. و پس از آن، تصمیم بر اینکه سیادت کفر و شرک جهانى، خصوصا امریکا را بر خود حرام کنید. ما در مکه باشیم یا نباشیم دل و روحمان با ابراهیم و در مکه است. دروازه هاى مدینةالرسول را به روى ما ببندند یا بگشایند، رشته محبتمان با پیامبر هرگز پاره و سست نمى شود. به سوى کعبه نماز مى گزاریم و به سوى کعبه مى میریم. و خدا را سپاس مى گزاریم که در میثاقمان باخداى کعبه پایدار مانده ایم و پایه هاى برائت از مشرکین را با خون هزاران هزار شهید از عزیزانمان بنیان نهاده ایم. و منتظر هم نمانده ایم که حاکمان بى شخصیت بعض کشورهاى اسلامى و غیر اسلامى از حرکت ما پشتیبانى کنند. ما مظلومین همیشه تاریخ، محرومان و پابرهنگانیم. ما غیر از خدا کسى را نداریم. و اگر هزار بار قطعه قطعه شویم، دست از مبارزه با ظالم بر نمى داریم. جمهورى اسلامى ایران از مسلمانان آزاده جهان که علىرغم اختناق سیاسى حاکم بر آنها با ترتیب کنفرانسها و مصاحبه ها و سخنرانیها پرده از اسرار جنایتبار امریکا و آلسعود برداشتند و مظلومیت ما را به دنیا نشان دادند تشکر مى نماید. مسلمانان باید بدانند تا زمانى که تعادل قوا در جهان به نفع آنان برقرار نشود، همیشه منافع بیگانگان بر منافع آنان مقدم مى شود، و هر روز شیطان بزرگ یا شوروى به بهانه حفظ منافع خود حادثه اى را به وجود مى آورند. راستى اگر مسلمانان مسائل خود را به صورت جدى با جهانخواران حل نکنند و لااقل خود را به مرز قدرت بزرگ جهان نرسانند، آسوده خواهند بود? هم اکنون اگر امریکا یک کشور اسلامى را به بهانه حفظ منافع خویش با خاک یکسان کند، چه کسى جلوى او را خواهد گرفت? پس راهى جز مبارزه نمانده است، و باید چنگ و دندان ابرقدرتها و خصوصا امریکا را شکست، و الزاما یکى از دو راه را انتخاب نمود: یا شهادت. یا پیروزى. که در مکتب ما هر دوى آنها پیروزى است. که انشاءاللّه خداوند قدرت شکستن چهارچوب سیاستهاى حاکم و ظالم جهانخواران، و نیز جسارت ایجاد داربستهایى بر محور کرامت انسانى را به همه مسلمین عطا فرماید، و همه را از افول ذلت به صعود عزت و شوکت همراهى نماید. بعضى افراد تا قبل از حادثه تلخ و شیرین حج در سال گذشته ، فلسفه اصرار جمهورى اسلامى ایران را بر راهپیمایى برائت از مشرکین به خوبى درک نکرده بودند و از خود و دیگران سؤال مى کردند که در سفر حج و در آن هواى گرم چه ضرورتى به راهپیمایى و فریاد مبارزه است، و اگر هم فریاد برائت از مشرکین هم سر داده شود، چه ضررى متوجه استکبار مى شود. و چه بسا افراد ساده دلى تصور مى کردند که دنیاى به اصطلاح متمدن جهانخواران نه تنها تاب تحمل اینگونه مسائل سیاسى را خواهد داشت، که به مخالفان خود حتى بیش از این هم اجازه حیات و تظاهرات و راهپیمایى خواهند داد. و دلیل این مدعا اجازه راهپیماییهایى است که در کشورهاى به اصطلاح آزاد غرب داده مى شود. ولى این مسئله باید روشن باشد که آنگونه راهپیماییها هیچگونه ضررى براى ابرقدرتها و قدرتها ندارد. راهپیمایى مکه و مدینه است که بسته شدن شیرهاى نفت عربستان را به دنبال دارد. راهپیماییهاى برائت در مکه و مدینه است که به نابودى سرسپردگان شوروى و امریکا ختم مى شود. و درست به همین جهت است که با کشتار دسته جمعى زنان و مردان آزاده از آن جلوگیرى مى شود، و در پناه همین برائت از مشرکین است که حتى ساده دلان مى فهمند که نباید سر بر آستان شوروى و امریکا نهاد. ملت عزیز و دلاور ایران مطمئن باشند که حادثه مکه منشا تحولات بزرگى در جهان اسلام و زمینه مناسبى براى ریشه کن شدن نظامهاى فاسد کشورهاى اسلامى و طرد روحانىنماها خواهد بود. و با اینکه بیشتر از یک سال از حماسه برائت از مشرکان نگذشته است، عطر خونهاى پاک شهداى عزیز ما در تمامى جهان پیچیده و اثرات آن را در اقصا نقاط عالم مشاهده مى کنیم. حماسه مردم فلسطین یک پدیده تصادفى نیست. آیا دنیا تصور مى کند که این حماسه را چه کسانى سروده اند و هم اکنون مردم فلسطین به چه آرمانى تکیه کرده اند که بى محابا و با دست خالى در برابر حملات وحشیانه صهیونیستها مقاومت مى کنند? آیا تنها آواى وطنگرایى است که از وجود آنان دنیایى از صلابت آفریده است? آیا از درخت سیاست بازان خود فروخته است که بر دامن فلسطینیان میوه استقامت و زیتون نور و امید مى ریزد? اگر اینچنین بود، اینها که سالهاست در کنار فلسطینیان و به نام ملت فلسطین نان خورده اند! شکى نیست که این آواى اللّهاکبر است، این همان فریاد ملت ماست که در ایران شاه را و در بیتالمقدس غاصبین را به نومیدى کشاند.و این تحقق همان شعار برائت است که ملت فلسطین در تظاهرات حج دوشادوش خواهران و برادران ایرانى خود فریاد رساى آزادى قدس را سر داد و مرگ بر امریکا، شوروى و اسرائیل گفت، و بر همان بستر شهادتى که خون عزیزان ما بر آن ریخته شد او نیز با نثار خون و به رسم شهادت آرمید. آرى، فلسطینى راه گم کرده خود را از راه برائت ما یافت. و دیدیم که در این مبارزه چطور حصارهاى آهنین فروریخت، و چگونه خون بر شمشیر و ایمان بر کفر و فریاد بر گلوله پیروز شد، و چطور خواب بنى اسرائیل در تصرف از نیل تا فرات آشفته گشت، و دوباره کوکب دریه فلسطین از شجره مبارکه لاشرقیة ولاغربیة ما برافروخت. و امروز به همانگونه که فعالیتهاى وسیعى در سراسر جهان براى به سازش کشیدن ما با کفر و شرک در جریان است، براى خاموش کردن شعله هاى خشم ملت مسلمان فلسطین نیز به همان شکل ادامه دارد. و این تنها یک نمونه از پیشرفت انقلاب است. و حال آنکه معتقدین به اصول انقلاب اسلامى ما در سراسر جهان رو به فزونى نهاده است و ما اینها را سرمایه هاى بالقوه انقلاب خود تلقى مى کنیم و هم آنهایى که با مرکب خون طومار حمایت از ما را امضا مى کنند و با سر و جان دعوت انقلاب را لبیک مى گویند و به یارى خداوند کنترل همه جهان را به دست خواهند گرفت. امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنه ها و مرفهین بى درد شروع شده است. و من دست و بازوى همه عزیزانى که در سراسر جهان کوله بار مبارزه را بر دوش گرفته اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاى عزت مسلمین را نموده اند مى بوسم، و سلام و درودهاى خالصانه خود را به همه غنچه هاى آزادى و کمال نثار مى کنم. و به ملت عزیز و دلاور ایران هم عرض مى کنم: خداوند آثار و برکات معنویت شما را به جهان صادر نموده است، و قلبها و چشمان پرفروغ شما کانون حمایت از محرومان شده است و شراره کینه انقلابى تان جهانخواران چپ و راست را به وحشت انداخته است. البته همه مى دانیم که کشور ما در حال جنگ و انقلاب سختیها و مشکلاتى را تحمل کرده و کسى مدعى آن نیست که طبقات محروم و ضعیف و کمدرآمد و خصوصا اقشار کارمند و ادارى، در تنگناى مسائل اقتصادى نیستند، ولى آن چیزى که همه مردم ما فراتر از آن را فکر مى کنند مسئله حفظ اسلام و اصول انقلاب است. مردم ایران ثابت کرده اند که تحمل گرسنگى و تشنگى را دارند، ولى تحمل شکست انقلاب و ضربه به اصول آن را هرگز نخواهند داشت. ملت شریف ایران همیشه در مقابل شدیدترین حملات تمامى جهان کفر علیه اصول انقلاب خویش مقاومت کرده است که در اینجا مجال ذکر همه آنها نیست. آیا ملت دلاور ایران در مقابل جنایات متعدد امریکا در خلیج فارس اعم از حمایت نظامى و اطلاعاتى به عراق و حمله به سکوهاى نفتى و کشتیها و قایقها و سرنگونى هواپیماى مسافربرى مقاومت نکرده است؟ آیا ملت ایران در جنگ دیپلماسى شرق و غرب علیه خود و ایجاد بازیهاى سیاسى مجامع بینالمللى مقاومت نکرده است؟ آیا ملت شجاع ایران در مقابل جنگ اقتصادى، تبلیغاتى، روانى و حملات ددمنشانه عراق به شهرها و موشکباران مناطق مسکونى و بمبارانهاى مکرر شیمیایى عراق در ایران و حلبچه ، مقاومت نکرده است؟ آیا ملت عزیز ایران در مقابل توطئه منافقین و لیبرالها و زراندوزى و احتکار سرمایه داران و حیله مقدس مابان مقاومت نکرده است؟ آیا همه این حوادث و جریانات براى ضربه زدن به اصول انقلاب نبوده است؟ که اگر نبود حضور مردم، هر یک از این توطئه ها مى توانست به اصول نظام ضربه بزند. که خدا را سپاس مى گزاریم که ملت ایران را موفق نمود تا با قامتى استوار به رسالت خود عمل کند و صحنه ها را ترک نگوید. ملت عزیز ما که مبارزان حقیقى و راستین ارزشهاى اسلامى هستند، به خوبى دریافته اند که مبارزه با رفاه طلبى سازگار نیست، و آنها که تصور مى کنند مبارزه در راه استقلال و آزادى مستضعفین و محرومان جهان با سرمایه دارى و رفاه طلبى منافات ندارد با الفباى مبارزه بیگانه اند. و آنهایى هم که تصور مى کنند سرمایه داران و مرفهان بى درد با نصیحت و پند و اندرز متنبه مى شوند و به مبارزان راه آزادى پیوسته و یا به آنان کمک مى کنند آب در هاون مى کوبند. بحث مبارزه و رفاه و سرمایه ، بحث قیام و راحتطلبى ، بحث دنیاخواهى و آخرتجویى دو مقوله اى است که هرگز با هم جمع نمى شوند. و تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بى بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعى انقلابها هستند. ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتى که ممکن است خط اصولى دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم. مسئولین نظام ایران انقلابى باید بدانند که عده اى از خدا بیخبر براى از بین بردن انقلاب هر کس را که بخواهد براى فقرا و مستمندان کار کند و راه اسلام و انقلاب را بپیماید فورا او را کمونیست و التقاطى مى خوانند. از این اتهامات نباید ترسید. باید خدا را در نظر داشت، و تمام هم و تلاش خود را در جهت رضایت خدا و کمک به فقرا به کار گرفت و از هیچ تهمتى نترسید. امریکا و استکبار در تمامى زمینه ها افرادى را براى شکست انقلاب اسلامى در آستین دارند، در حوزه ها و دانشگاهها مقدسنماها را که خطر آنان را بارها و بارها گوشزد کرده ام. اینان با تزویرشان از درون محتواى انقلاب و اسلام را نابود مى کنند. اینها با قیافه اى حق به جانب و طرفدار دین و ولایت همه را بى دین معرفى مى کنند. باید از شر اینها به خدا پناه بریم. و همچنین کسانى دیگر که بدون استثنا به هر چه روحانى و عالم است حمله مى کنند و اسلام آنها را اسلام امریکایى معرفى مى نمایند راهى بس خطرناک را مى پویند که خداى ناکرده به شکست اسلام ناب محمدى منتهى مى شود. ما براى احقاق حقوق فقرا در جوامع بشرى تا آخرین قطره خون دفاع خواهیم کرد. امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدى است. و مسلمانان در یک تشکیلات بزرگ اسلامى رونق و زرق و برق کاخهاى سفید و سرخ را از بین خواهند برد. امروز خمینى آغوش و سینه خویش را براى تیرهاى بلا و حوادث سخت و برابر همه توپها و موشکهاى دشمنان باز کرده است و همچون همه عاشقان شهادت، براى درک شهادت روزشمارى مى کند. جنگ ما جنگ عقیده است، و جغرافیا و مرز نمى شناسد. و ما باید در جنگ اعتقادىمان بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم. انشاءاللّه ملت بزرگ ایران با پشتیبانى مادى و معنوى خود از انقلاب، سختیهاى جنگ را به شیرینى شکست دشمنان خدا در دنیا جبران مى کند. و چه شیرینى بالاتر از اینکه ملت بزرگ ایران مثل یک صاعقه بر سر امریکا فرود آمده است. چه شیرینى بالاتر از اینکه ملت ایران سقوط ارکان و کنگره هاى نظام ستمشاهى را نظاره کرده است و شیشه حیات امریکا را در این کشور شکسته است. و چه شیرینى بالاتر از اینکه مردم عزیزمان ریشه هاى نفاق و ملیگرایى و التقاط را خشکانیده اند. و انشاءاللّه شیرینى تمام ناشدنى آن را در جهان آخرت خواهند چشید. نه تنها کسانى که تا مقام شهادت و جانبازى و حضور در جبهه پیش رفته اند، بلکه آنهایى که در پشت جبهه با نگاه محبتبار و با دعاى خیر خود جبهه را تقویت نموده اند از مقام عظیم مجاهدان و اجر بزرگ آنان بهره برده اند.خوشا به حال مجاهدان! خوشا به حال وارثان حسین - علیه السلام! اذناب امریکا باید بدانند که شهادت در راه خدا مسئله اى نیست که بشود با پیروزى یا شکست در صحنه هاى نبرد مقایسه شود. مقام شهادت، خود اوج بندگى و سیر و سلوک در عالم معنویت است. نباید شهادت را تا این اندازه به سقوط بکشانیم که بگوییم در عوض شهادت فرزندان اسلام تنها خرمشهر و یا شهرهاى دیگر آزاد شد. تمامى اینها خیالات باطل ملیگراهاست. ما هدفمان بالاتر از آن است. ملیگراها تصور نمودند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بینالملل اسلامى در جهان فقر و گرسنگى است. ما مى گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسى دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم لا اله الا اللّه را بر قلل رفیع کرامت و بزرگوارى به اهتزاز درآوریم. پس اى فرزندان ارتشى و سپاهى و بسیجى ام، و اى نیروهاى مردمى ، هرگز از دست دادن موضعى را با تاثر و گرفتن مکانى را با غرور و شادى بیان نکنید که اینها در برابر هدف شما به قدرى ناچیزند که تمامى دنیا در مقایسه با آخرت. پدران و مادران و همسران و خویشاوندان شهدا، اسرا، مفقودین، و معلولین ما توجه داشته باشند که هیچ چیزى از آنچه فرزندان آنان به دست آورده اند کم نشده است. فرزندان شما در کنار پیامبر اکرم و ائمه اطهارند. پیروزى و شکست براى آنها فرقى ندارد. امروز روز هدایت نسلهاى آینده است. کمربندهاتان را ببندید که هیچ چیز تغییر نکرده است. امروز روزى است که خدا اینگونه خواسته است. و دیروز خدا آنگونه خواسته بود. و فردا انشاءاللّه روز پیروزى جنود حق خواهد بود. ولى خواست خدا هر چه هست ما در مقابل آن خاضعیم. و ما تابع امر خداییم، و به همین دلیل طالب شهادتیم. و تنها به همین دلیل است که زیر بار ذلت و بندگى غیرخدا نمى رویم. البته براى اداى تکلیف همه ما موظفیم که کارها و مسائل مربوط به خودمان را به بهترین وجه و با درایت و دقت انجام دهیم. همه مى دانند که ما شروع کننده جنگ نبوده ایم. ما براى حفظ موجودیت اسلام در جهان تنها از خود دفاع کرده ایم. و این ملت مظلوم ایران است که همواره مورد حمله جهانخواران بوده است، و استکبار از همه کمینگاههاى سیاسى و نظامى و فرهنگى و اقتصادى خود به ما حمله کرده است. انقلاب اسلامى ما تاکنون کمینگاه شیطان و دام صیادان را به ملتها نشان داده است. جهانخواران و سرمایه داران و وابستگان آنان توقع دارند که ما شکسته شدن نونهالان و به چاه افتادن مظلومان را نظاره کنیم و هشدار ندهیم. و حال آنکه این وظیفه اولیه ما و انقلاب اسلامى ماست که در سراسر جهان صدا زنیم که اى خواب رفتگان! اى غفلتزدگان! بیدار شوید و به اطراف خود نگاه کنید که در کنار لانه هاى گرگ منزل گرفته اید. برخیزید که اینجا جاى خواب نیست! و نیز فریاد کشیم سریعا قیام کنید که جهان ایمن از صیاد نیست! امریکا و شوروى در کمین نشسته اند، و تا نابودى کاملتان از شما دست بر نخواهند داشت. راستى اگر بسیج جهانى مسلمین تشکیل شده بود، کسى جرات اینهمه جسارت و شرارت را با فرزندان معنوى رسول اللّه - صلى اللّه علیه و آله و سلم - داشت? امروز یکى از افتخارات بزرگ ملت ما این است که در برابر بزرگترین نمایش قدرت و آرایش ناوهاى جنگى امریکا و اروپا در خلیج فارس صفآرایى نمود. و اینجانب به نظامهاى امریکایى و اروپایى اخطار مى کنم که تا دیر نشده و در باتلاق مرگ فرونرفته اید، از خلیج فارس بیرون روید. و همیشه اینگونه نیست که هواپیماهاى مسافربرى ما توسط ناوهاى جنگى شما سرنگون شود، که ممکن است فرزندان انقلاب ناوهاى جنگى شما را به قعر آبهاى خلیج فارس بفرستند. به دولتها و حکومتهاى منطقه ، خصوصا به عربستان و کویت مى گویم که همه شما در ماجراجوییها و جنایاتى که امریکا مى آفریند شریک جرم خواهید بود. و ما تا به حال از اینکه همه منطقه در کام آتش و خون و بى ثباتى کامل غوطه ور نشود، دست به عملى نزده ایم. ولى حرکات جنونآمیز ریگان مطمئنا حوادث غیرمنتظره و عواقب خطرناکى را بر همه تحمیل مى کند. شما اطمینان داشته باشید که در این برگ جدید بازنده اید. خودتان و کشور و مردم اسلامى را در برابر امریکا اینقدر ذلیل و ناتوان نکنید. اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید. بحمداللّه از برکت انقلاب اسلامى ایران دریچه هاى نور و امید به روى همه مسلمانان جهان باز شده است، و مى رود تا رعد و برق حوادث آن، رگبار مرگ و نابودى را بر سر همه مستکبران فرو ریزد. نکته مهمى که همه ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کى و تا کجا ما را تحمل مى کنند و تا چه مرزى استقلال و آزادى ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزى جز عدول از همه هویتها و ارزشهاى معنوى و الهىمان نمى شناسند. به گفته قرآن کریم، هرگز دست از مقاتله و ستیز با شما بر نمى دارند مگر اینکه شما را از دینتان برگردانند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیستها و امریکا و شوروى در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینى و شرافت مکتبى مان را لکه دار نمایند. بعضى مغرضین ما را به اعمال سیاست نفرت و کینه توزى در مجامع جهانى توصیف و مورد شماتت قرار مى دهند، و با دلسوزیهاى بیمورد و اعتراضهاى کودکانه مى گویند جمهورى اسلامى سبب دشمنیها شده است و از چشم غرب و شرق و ایادىشان افتاده است! که چه خوب است به این سؤال پاسخ داده شود که ملتهاى جهان سوم و مسلمانان، و خصوصا ملت ایران، در چه زمانى نزد غربیها و شرقیها احترام و اعتبار داشته اند که امروز بى اعتبار شده اند! آرى، اگر ملت ایران از همه اصول و موازین اسلامى و انقلابى خود عدول کند و خانه عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین - علیهم السلام - را با دستهاى خود ویران نماید، آن وقت ممکن است جهانخواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بى فرهنگ به رسمیت بشناسند، ولى در همان حدى که آنها آقا باشند ما نوکر، آنها ابرقدرت باشند ما ضعیف، آنها ولى و قیم باشند ما جیره خوار و حافظ منافع آنها، نه یک ایران با هویت ایرانى - اسلامى ، بلکه ایرانى که شناسنامه اش را امریکا و شوروى صادر کند، ایرانى که ارابه سیاست امریکا یا شوروى را بکشد و امروز همه مصیبت و عزاى امریکا و شوروى شرق و غرب در این است که نه تنها ملت ایران از تحتالحمایگى آنان خارج شده است، که دیگران را هم به خروج از سلطه جباران دعوت مى کند. کنترل و حذف سلاحهاى مخرب از جهان اگر با حقیقت و صداقت همراه بود خواسته همه ملتهاست، ولى این نیز یک فریب قدیمى است. و این همان چیزى است که اخیرا از گفته هاى سران امریکا و شوروى و نوشته هاى سیاسیون آنها آشکار گردیده است که مراودات اخیر سران شرق و غرب به خاطر مهار بیشتر جهان سوم و در حقیقت جلوگیرى از نفوذ پابرهنه ها و محرومین در جهان مالکیتهاى بى حد و مرز سرمایه داران است. ما باید خود را آماده کنیم تا در برابر جبهه متحد شرق و غرب، جبهه قدرتمند اسلامى - انسانى با همان نام و نشان اسلام و انقلاب ما تشکیل شود، و آقایى و سرورى محرومین و پابرهنگان جهان جشن گرفته شود. مطمئن باشید قدرتهاى شرق و غرب همان مظاهر بى محتواى دنیاى مادى اند که در برابر خلود و جاودانگى دنیاى ارزشهاى معنوى قابل ذکر نمى باشند. من به صراحت اعلام مى کنم که جمهورى اسلامى ایران با تمام وجود براى احیاى هویت اسلامى مسلمانان در سراسر جهان سرمایه گذارى مى کند. و دلیلى هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروى از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوى جاه طلبى و فزونطلبى صاحبان قدرت و پول و فریب را نگیرد. ما باید براى پیشبرد اهداف و منافع ملت محروم ایران برنامه ریزى کنیم. ما باید در ارتباط با مردم جهان و رسیدگى به مشکلات و مسائل مسلمانان و حمایت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نماییم. و این را باید از اصول سیاست خارجى خود بدانیم. ما اعلام مى کنیم که جمهورى اسلامى ایران براى همیشه حامى و پناهگاه مسلمانان آزاده جهان است. و کشور ایران به عنوان یک دژ نظامى و آسیبناپذیر نیاز سربازان اسلام را تامین و آنان را به مبانى عقیدتى و تربیتى اسلام و همچنین به اصول و روشهاى مبارزه علیه نظامهاى کفر و شرک آشنا مى سازد. و اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتا مسئله بسیار تلخ و ناگوارى براى همه و خصوصا براى من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجراى آن مى دیدم، ولى به واسطه حوادث و عواملى که از ذکر آن فعلا خوددارى مى کنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامى کارشناسان سیاسى و نظامى سطح بالاى کشور، که من به تعهد و دلسوزى و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم، و در مقطع کنونى آن را به مصلحت انقلاب و نظام مى دانم. و خدا مى داند که اگر نبود انگیزه اى که همه ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانى شود، هرگز راضى به این عمل نمى بودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود. اما چاره چیست که همه باید به رضایت حق تعالى گردن نهیم. و مسلم ملت قهرمان و دلاور ایران نیز چنین بوده و خواهد بود. من در اینجا از همه فرزندان عزیزم در جبهه هاى آتش و خون که از اول جنگ تا امروز به نحوى در ارتباط با جنگ تلاش و کوشش نموده اند، تشکر و قدردانى مى کنم. و همه ملت ایران را به هوشیارى و صبر و مقاومت دعوت مى کنم. در آینده ممکن است افرادى آگاهانه یا از روى ناآگاهى در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که ثمره خونها و شهادتها و ایثارها چه شد. اینها یقینا از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بیخبرند و نمى دانند کسى که فقط براى رضاى خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگى نهاده است حوادث زمان به جاودانگى و بقا و جایگاه رفیع آن لطمه اى وارد نمى سازد. و ما براى درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانى را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم. مسلم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان براى ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا مى داند که راه و رسم شهادت کور شدنى نیست، و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاى آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنهایى که این گوهرها را در دامن خود پروراندند! خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روى مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند و نیازمند به مشعل شهادت، تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده هاى معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیده ام، و در برابر عظمت و فداکارى این ملت بزرگ احساس شرمسارى مى کنم. و بدا به حال آنانى که در این قافله نبودند! بدا به حال آنهایى که از کنار این معرکه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهى تا به حال ساکت و بى تفاوت و یا انتقاد کننده و پرخاشگر گذشتند! آرى، دیروز روز امتحان الهى بود که گذشت. و فردا امتحان دیگرى است که پیش مى آید. و همه ما نیز روز محاسبه بزرگترى را در پیش رو داریم. آنهایى که در این چند سال مبارزه و جنگ به هر دلیلى از اداى این تکلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و دیگران را از آتش حادثه دور کرده اند مطمئن باشند که از معامله با خدا طفره رفته اند، و خسارت و زیان و ضرر بزرگى کرده اند که حسرت آن را در روز واپسین و در محاسبه حق خواهند کشید. که من مجددا به همه مردم و مسئولین عرض مى کنم که حساب اینگونه افراد را از حساب مجاهدان در راه خدا جدا سازند، و نگذارند این مدعیان بى هنر امروز و قاعدین کوته نظر دیروز به صحنه ها برگردند. من در میان شما باشم و یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش مى کنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید پیشکسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگى روزمره خود به فراموشى سپرده شوند. اکیدا به ملت عزیز ایران سفارش مى کنم که هوشیار و مراقب باشید، قبول قطعنامه از طرف جمهورى اسلامى ایران به معناى حل مسئله جنگ نیست. با اعلام این تصمیم، حربه تبلیغات جهانخواران علیه ما کند شده است، ولى دورنماى حوادث را نمى توان به طور قطع و جدى پیشبینى نمود. و هنوز دشمن از شرارتها دست برنداشته است، و چه بسا با بهانه جوییها به همان شیوه هاى تجاوزگرانه خود ادامه دهد. ما باید براى دفع تجاوز احتمالى دشمن آماده و مهیا باشیم. و ملت ما هم نباید فعلا مسئله را تمام شده بداند. البته ما رسما اعلام مى کنیم که هدف ما تاکتیک جدید در ادامه جنگ نیست. چه بسا دشمنان بخواهند با همین بهانه ها حملات خود را دنبال کنند. نیروهاى نظامى ما هرگز نباید از کید و مکر دشمنان غافل بمانند. در هر شرایطى باید بنیه دفاعى کشور در بهترین وضعیت باشد. مردم ما، که در طول سالهاى جنگ و مبارزه ابعاد کینه و قساوت و عداوت دشمنان خدا و خود را لمس کرده اند، باید خطر تهاجم جهانخواران در شیوه ها و شکلهاى مختلف را جدیتر بدانند. و فعلا چون گذشته تمامى نظامیان، اعم از ارتش و سپاه و بسیج در جبهه ها براى دفاع در برابر شیطنت استکبار و عراق به ماموریتهاى خود ادامه دهند. در صورتى که این مرحله از حادثه انقلاب را با همان شکل خاص و مقررات مربوط به خود پشت سر گذاردیم براى بعد از آن و سازندگى کشور و سیاست کل نظام و انقلاب تذکراتى دارم که در وقت مناسب خواهم گفت. ولى در مقطع کنونى به طور جد از همه گویندگان و دست اندرکاران و مسئولین کشور و مدیران رسانه ها و مطبوعات مى خواهم که خود را از معرکه ها و معرکه آفرینیها دور کنند، و مواظب باشند که ناخودآگاه آلت دست افکار و اندیشه هاى تند نگردند، و با سعه صدر در کنار یکدیگر مترصد اوضاع دشمنان باشند. در این روزها ممکن است بسیارى از افراد به خاطر احساسات و عواطف خود صحبت از چراها و بایدها و نبایدها کنند. هر چند این مسئله به خودى خود یک ارزش بسیار زیباست، اما اکنون وقت پرداختن به آن نیست. چه بسا آنهایى که تا دیروز در برابر این نظام جبهه گیرى کرده بودند و فقط به خاطر سقوط نظام و حکومت جمهورى اسلامى ایران از صلح و صلحطلبى به ظاهر دم مى زدند، امروز نیز با همان هدف سخنان فریبنده دیگرى را مطرح نمایند، و جیره خواران استکبار، همانها که تا دیروز در زیر نقاب دروغین صلح، خنجرشان را از پشت به قلب ملت فرو کرده بودند، امروز طرفدار جنگ شوند. و ملیگراهاى بى فرهنگ براى از بین بردن خون شهداى عزیز و نابودى عزت و افتخار مردم، تبلیغات مسموم خویش را آغاز نمایند. که انشاءاللّه ملت عزیز ما با بصیرت و هوشیارى جواب همه فتنه ها را خواهد داد. من باز مى گویم که قبول این مسئله براى من از زهر کشنده تر است، ولى راضى به رضاى خدایم و براى رضایت او این جرعه را نوشیدم. و نکته اى که تذکر آن لازم است این است که در قبول این قطعنامه فقط مسئولین کشور ایران به اتکاى خود تصمیم گرفته اند. و کسى و کشورى در این امر مداخله نداشته است. مردم عزیز و شریف ایران، من فرد فرد شما را چون فرزندان خویش مى دانم و شما مى دانید که من به شما عشق مى ورزم و شما را مى شناسم، شما هم مرا مى شناسید. در شرایط کنونى آنچه موجب امر شد تکلیف الهى ام بود. شما مى دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم، اما تصمیم امروز فقط براى تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضاى او از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبرویى داشته ام با خدا معامله کرده‌ام. عزیزانم، شما مى دانید که تلاش کرده ام که راحتى خود را بر رضایت حق و راحتى شما مقدم ندارم. خداوندا، تو مى دانى که ما سر سازش با کفر را نداریم. خداوندا، تو مى دانى که استکبار و امریکاى جهانخوار گلهاى باغ رسالت تو را پرپر نمودند. خداوندا، در جهان ظلم و ستم و بیداد، همه تکیه گاه ما تویى ، و ما تنهاى تنهاییم و غیر از تو کسى را نمى شناسیم و غیر از تو نخواسته ایم که کسى را بشناسیم. ما را یارى کن، که تو بهترین یارى کنندگانى. خداوندا، تلخى این روزها را به شیرینى فرج حضرت بقیةاللّه - ارواحنا لتراب مقدمه الفداء - و رسیدن به خودت جبران فرما. فرزندان انقلابى ام، اى کسانى که لحظه اى حاضر نیستید که از غرور مقدستان دست بردارید، شما بدانید که لحظه لحظه عمر من در راه عشق مقدس خدمت به شما مى گذرد. مى دانم که به شما سخت مى گذرد، ولى مگر به پدر پیر شما سخت نمى گذرد؟ مى دانم که شهادت شیرینتر از عسل در پیش شماست، مگر براى این خادمتان اینگونه نیست؟ ولى تحمل کنید که خدا با صابران است. بغض و کینه انقلابى تان را در سینه ها نگه دارید، با غضب و خشم بر دشمنانتان بنگرید و بدانید که پیروزى از آن شماست. و تاکید مى کنم که گمان نکنید که من در جریان کار جنگ و مسئولان آن نیستم. مسئولین مورد اعتماد من مى باشند. آنها را از این تصمیمى که گرفته اند شماتت نکنید، که براى آنان نیز چنین پیشنهادى سخت و ناگوار بوده است. که انشاءاللّه خداوند همه ما را موفق به خدمت و رضایت خود فرماید. من در اینجا به جوانان عزیز کشورمان، به این سرمایه ها و ذخیره هاى عظیم الهى و به این گلهاى معطر و نوشکفته جهان اسلام، سفارش مى کنم که قدر و قیمت لحظات شیرین زندگى خود را بدانید، و خودتان را براى یک مبارزه علمى و عملى بزرگ تا رسیدن به اهداف عالى انقلاب اسلامى آماده کنید. و من به همه مسئولین و دست اندرکاران سفارش مى کنم که به هر شکل ممکن وسایل ارتقاى اخلاقى و اعتقادى و علمى و هنرى جوانان را فراهم سازید، و آنان را تا مرز رسیدن به بهترین ارزشها و نوآوریها همراهى کنید، و روح استقلال و خودکفایى را در آنان زنده نگه دارید. مبادا اساتید و معلمینى که به وسیله معاشرتها و مسافرت به جهان به اصطلاح متمدن، جوانان ما را که تازه از اسارت و استعمار رهیده اند، تحقیر و سرزنش نمایند و خداى ناکرده از پیشرفت و استعداد خارجیها بت بتراشند و روحیه پیروى و تقلید و گدا صفتى را در ضمیر جوانان تزریق نمایند. به جاى اینکه گفته شود که دیگران کجا رفتند و ما کجا هستیم به هویت انسانى خود توجه کنند و روح توانایى و راه ورسم استقلال را زنده نگه دارند. ما در شرایط جنگ و محاصره توانسته ایم آنهمه هنرآفرینى و اختراعات و پیشرفتها داشته باشیم. انشاءاللّه در شرایط بهتر زمینه کافى براى رشد استعداد و تحقیقات را در همه امور فراهم مى سازیم. مبارزه علمى براى جوانان زنده کردن روح جستجو و کشف واقعیتها و حقیقتهاست. و اما مبارزه عملى آنان در بهترین صحنه هاى زندگى و جهاد و شهادت شکل گرفته است. و نکته دیگرى که از باب نهایت ارادت و علاقه ام به جوانان عرض مى کنم این است که در مسیر ارزشها و معنویات از وجود روحانیت و علماى متعهد اسلام استفاده کنید، و هیچگاه و تحت هیچ شرایطى خود را بى نیاز از هدایت و همکارى آنان ندانید. روحانیون مبارز و متعهد به اسلام در طول تاریخ و در سختترین شرایط همواره با دلى پر از امید و قلبى سرشار از عشق و محبت به تعلیم و تربیت و هدایت نسلها همت گماشته اند و همیشه پیشتاز و سپر بلاى مردم بوده اند، بر بالاى دار رفته اند و محرومیتها چشیده اند ، زندانها رفته اند و اسارتها و تبعیدها دیده اند، و بالاتر از همه ، آماج طعنها و تهمتها بوده اند، و در شرایطى که بسیارى از روشنفکران در مبارزه با طاغوت به یاس و ناامیدى رسیده بودند، روح امید و حیات را به مردم برگرداندند و از حیثیت و اعتبار واقعى مردم دفاع نموده اند، و هم اکنون نیز در هر سنگرى از خطوط مقدم جبهه گرفته تا مواضع دیگر، در کنار مردمند، و در هر حادثه غمبار و مصیبتآفرینى شهداى بزرگوارى را تقدیم نموده اند. در هیچ کشور و انقلابى جز انقلاب بعثت و رسالت و زندگى ائمه هدى-علیهم السلام - و انقلاب اسلامى ایران سراغ نداریم که رهبران انقلاب آنقدر آماج حملات و کینه ها گردند. و این به خاطر صداقت و امانتدارى است که در وجود علماى متعهد اسلام متبلور است. مسئولیتپذیرى در کشورى که با محاصره ها و مشکلات اقتصادى و سیاسى و نظامى مواجه است کار مشکلى است. البته روحانیون متعهد کشور ما باید خودشان را براى فداکاریهاى بیشتر آماده کنند، و در مواقع لزوم و ضرورت از آبرو و اعتبار خود براى حفظ آبروى اسلام و خدمت به محرومان و پابرهنگان استفاده کنند. و جاى بسى سپاس و امتنان است که ملت رشید و دلاور ایران قدر خادمان واقعى خود را مى شناسد، و فلسفه عشق و ارادت خود را به این نهاد مقدس در یک کلمه خلاصه مى کند. علما و روحانیون متعهد اسلام هرگز به آرمان و اصالت و عقیده و هدف اسلامى ملت خیانت نکرده و نمى کنند. البته تذکر این نکته لازم است که در تمام نوشته ها و صحبتها هر وقت نام روحانیت را به میان آورده ام و از آنان قدردانى نموده ام، مقصودم علماى پاک و متعهد و مبارز است، که در هر قشرى ناپاک و غیرمتعهد وجود دارد. و روحانیون وابسته ضررشان از هر فرد ناپاک دیگر بیشتر است. و همیشه این دسته از روحانیون مورد لعن و نفرین خدا و رسول و مردم بوده اند، و ضربات اصلى را به این انقلاب، روحانیون وابسته و مقدسماب و دینفروش زده اند و مى زنند. و روحانیون متعهد ما همواره از این بى فرهنگها متنفر و گریزان بوده اند. من به صراحت مى گویم ملیگراها اگر بودند، به راحتى در مشکلات و سختیها و تنگناها دست ذلت و سازش به طرف دشمنان دراز مى کردند، و براى اینکه خود را از فشارهاى روزمره سیاسى برهانند، همه کاسه هاى صبر و مقاومت را یکجا مى شکستند و به همه میثاقها و تعهدات ملى و میهنى ادعایى خود پشت پا مى زدند. کسى تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمى دانیم. ولى هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند! البته ما مطمئنیم که در همین شرایط نیز آنها که با روحانیت اصیل کینه دیرینه دارند و عقده ها و حسادتهاى خود را نمى توانند پنهان سازند آنان را به باد ناسزا گیرند. ولى در هر حال آن چیزى که در سرنوشت روحانیت واقعى نیست سازش و تسلیم شدن در برابر کفر و شرک است. که اگر بندبند استخوانهایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالاى دار برند، اگر زنده زنده در شعله هاى آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستىمان را در جلوى دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز اماننامه کفر و شرک را امضا نمى کنیم. علما و روحانیون انشاءاللّه به همه ابعاد و جوانب مسئولیت خودآشنا هستند ولى از باب تذکر و تاکید عرض مى کنم امروز که بسیارى از جوانان و اندیشمندان در فضاى آزاد کشور اسلامى مان احساس مى کنند که مى توانند اندیشه هاى خود را در موضوعات و مسائل مختلف اسلامى بیان دارند، با روى گشاده و آغوش باز حرفهاى آنان را بشنوند. و اگر بیراهه مى روند، با بیانى آکنده از محبت و دوستى راه راست اسلامى را نشان آنها دهید. و باید به این نکته توجه کنید که نمى شود عواطف و احساسات معنوى و عرفانى آنان را نادیده گرفت و فورا انگ التقاط و انحراف بر نوشته هاشان زد و همه را یکباره به وادى تردید و شک انداخت. اینها که امروز اینگونه مسائل را عنوان مى کنند مسلما دلشان براى اسلام و هدایت مسلمانان مى تپد، و الا داعى ندارند که خود را با طرح این مسائل به دردسر بیندازند. اینها معتقدند که مواضع اسلام در موارد گوناگون همانگونه اى است که خود فکر مى کنند. به جاى پرخاش و کنار زدن آنها با پدرى و الفت با آنان برخورد کنید. اگر قبول هم نکردند، مایوس نشوید. در غیراین صورت خداىناکرده به دام لیبرالها و ملیگراها و یا چپ و منافقین مى افتند، و گناه این کمتر از التقاط نیست. وقتى ما مى توانیم به آینده کشور و آینده سازان امیدوار شویم که به آنان در مسائل گوناگون بها دهیم، و از اشتباهات و خطاهاى کوچک آنان بگذریم، و به همه شیوه ها و اصولى که منتهى به تعلیم و تربیت صحیح آنان مى شود احاطه داشته باشیم. فرهنگ دانشگاهها و مراکز غیرحوزه اى به صورتى است که با تجربه و لمس واقعیتها بیشتر عادت کرده است، تا فرهنگ نظرى و فلسفى. باید با تلفیق این دو فرهنگ و کمکردن فاصله ها، حوزه و دانشگاه درهم ذوب شوند، تا میدان براى گسترش و بسط معارف اسلام وسیعتر گردد. نکته دیگر اینکه من اکثر موفقیتهاى روحانیت و نفوذ آنان را در جوامع اسلامى در ارزش عملى و زهد آنان مى دانم. و امروز هم این ارزش نه تنها نباید به فراموشى سپرده شود، که باید بیشتر از گذشته به آن پرداخت. هیچ چیزى به زشتى دنیاگرایى روحانیت نیست. و هیچ وسیله اى هم نمى تواند بدتر از دنیاگرایى ، روحانیت را آلوده کند. چه بسا دوستان نادان یا دشمنان دانا بخواهند با دلسوزیهاى بیمورد مسیر زهدگرایى آنان را منحرف سازند، و گروهى نیز مغرضانه یا ناآگاهانه روحانیت را به طرفدارى از سرمایه دارى و سرمایه داران متهم نمایند. در این شرایط حساس و سرنوشتسازى که روحانیت در مصدر امور کشور است و خطر سوءاستفاده دیگران از منزلت روحانیون متصور است، باید بشدت مواظب حرکات خود بود. چه بسا افرادى از سازمانها و انجمنها و تشکیلات سیاسى و غیر آنها با ظاهرى صددرصد اسلامى بخواهند به حیثیت و اعتبار آنان لطمه وارد سازند، و حتى علاوه بر تامین منافع خود، روحانیت را رو در روى یکدیگر قرار دهند. البته آن چیزى که روحانیون هرگز نباید از آن عدول کنند و نباید با تبلیغات دیگران از میدان به در روند حمایت از محرومین و پا برهنه هاست، چرا که هر کسى از آن عدول کند از عدالت اجتماعى اسلام عدول کرده است. ما باید تحت هر شرایطى خود را عهده دار این مسئولیت بزرگ بدانیم. و در تحقق آن اگر کوتاهى بنماییم، خیانت به اسلام و مسلمین کرده ایم. در خاتمه ، از پیشگاه مقدس پروردگار، که الطاف بیکران خود را بر این ملت ارزانى داشته است، تشکر و قدردانى مى کنم. و از محضر مقدس بقیةاللّه - ارواحنا فداه - عاجزانه مى خواهیم که ما را در مسیر و هدفمان مدد و رهبرى فرماید. خداوند متعال به خانواده هاى شهدا صبر و اجر، و به مجروحین و معلولین شفا عنایت فرماید، و اسرا و مفقودین را به وطن خویش باز گرداند. خداوندا، از تو مى خواهیم آنچه را مصلحت اسلام و مسلمین است را براى ما مقدر فرمایى . انک قریب مجیب. والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته . پنجم ذیحجه 408 / 29/4/67 روح‌الله الموسوی الخمینی 1- سوره فتح، آیه 27: هر آینه خداوند حقیقت خواب رسولش را آشکار ساخت که حتما شما مؤمنین) به خواست خدا، با دل ایمن وارد مسجدالحرام خواهید شد. 2- بخشى از آیه 27 سوره حج: و مردم را به انجام مناسک حج ندا ده تا پیاده و سواره از دورترین نقاط به سوى تو گرد آیند. 3- فتوا دهندگان. 4- از علماى بنى اسرائیل که در حق حضرت موسى بدى کرد و به مخالفت او برخاست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۸:۰۰
محمد ثقفی